یادداشت محمدمهدی حیدری

        این دومین رمانی است که از مجتبی پورمحسن خواندم. خواستم با دیدی جامع‌تر نگاه کنم و فقط با خواندن یک کتاب (بهار۶۳) قضاوتش نکرده باشم.
داستان، همانی است که در توضیحات بهخوان آمده. یک روایت یا به نوعی خاطره‌گویی از تکه‌هایی از زندگی راوی و بعضی از شخصیت‌های زندگی‌اش. خاطرات معمولیِ معمولی‌اند‌. برای جذاب‌سازی چنین رمانی به نظرم دو کار می‌توانست بکند: یا خاطرات جالبی نقل کند یا نحوه بیانش را خلاقانه و شنیدنی کند. که متاسفانه هیچ یک از این دو مورد رعایت نشده بود و همه چیز یکنواخت بود و جذابیتش حتی از بهار۶۳ هم برای من کمتر بود. البته یک نکته مثبت داشت و آنکه بی‌ادبی‌هایش از رمان قبلی مقداری کم‌تر شده بود!
      
16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.