یادداشت صَعوِه

قلب زیبای بابور
        یادم می آد برای مسابقه کتابخوانی این کتاب رو داده بودن به ما و من طبق معمول وقتی گرفتمش داغ داغ تو سرویس شروع کردم به خوندن.
یه چیز عجیبی بود برام اون موقع؛ یه دنیای دور و همزمان نزدیک که توی چشمای  بابور و حرفای خواهرش حس می کردم اما انگار کلمات برای مغز کوچیکم هنوز معنا های حجیم خودشون رو نمایان می کردن و توی سرم جا نمی شدن. کلماتی که ساده ان اما واقعا بزرگن.
دوست دارم این کتاب رو. خاطره خوبیم دارم باهاش. البته که بهترشم خوندم اما کوتاهه و نازه و عزیز.

      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.