یادداشت محمدامین اکبری

از پنجره های زندگانی (برگزیده غزل امروز ایران)
        به نام او

یکی از کتابهایی که این روزها مزمزه‌کنان و آهسته‌آهسته آن را خواندم تا حظ فراوان از آن ببرم کتاب از «از پنجره‌های زندگانی» بود. کتابی که در اواخر دهه ۶۰ توسط نشر آگاه منتشر شد و بعد از آن  تنها یکی دو نوبت تجدیدچاپ شد و در حال حاضر در بازار کتاب وجود ندارد.

این کتاب درواقع قُلِ کتاب «روشن‌تر از خاموشی» است که آن را هم همین نشر در همان سالها منتشر کرد و البته به‌تناوب تجدیدچاپ شد و هنوز در بازار موجود است. آن کتاب را که مرتضی کاخی گردآوری کرده بود و گزیده شعر نو (البته بیشتر نیمایی) معاصر بود و این یکی گزیده غزل معاصر است و یک مشهدی دیگر به نام محمد عظیمی جمع‌آوری کرده. در هر دو کتاب ذوق و سلیقه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به‌‌طور واضحی قابل مشاهده است. چرا که این دو عزیز از نزدیکان ایشان هستند.

بعدا به این مورد باز می‌گردم. کتاب، غزل‌های عصر پس از مشروطه را شامل می‌شود و از دهه شصت شمسی جلوتر نمی‌آید. از صفا اصفهانی و میرزا حبیب خراسانی گرفته تا منزوی و بهمنی. بنابه سلیقه گردآورنده از هرکدام تعدادی غزل آورده شده. خوبی کتاب این است که با نام‌هایی روبرو هستیم که شاید برای مخاطب امروزی ناآشنا باشند ولی شعرشان عیار بالایی دارد مثلا من در گوشه‌ای نام برخی را یادداشت کردم که دیوان یا دفترشان را پیدا کنم و بیشتر از آنها بخوانم فی‌المثل: عبرت نائینی،  احمد گلچین معانی، غلامرضا قدسی، یدالله بهزاد کرمانشاهی و ...
خوبی دیگر اینکه گرداورنده واقعا ذوق به خرج داده و شعرهای خوبی را آورده واقعا بیش از هشتاد درصد غزلها خوب است. آنهایی هم که خوب نیست به‌نظر من بیشتر از سر رفیق‌بازی و مشهدی‌بازی انتخاب شده‌. مثلا شعرهای مرتضی کاخی تعدادی از غزلهای میرزاحبیب و اخوان و شفیعی شایستگی حضور در این دفتر را ندارند. یا در مورد تعداد برخی شعرها می‌شود حرف زد مثلا در این گزیده بیشترین غزل از سایه انتخاب شده در صورتی که با هر معیاری که در نظر بگیری شهریار و رهی و منزوی و ... شایستگی بیشتری داشتند. یک ضعف دیگر هم حذف بعضی ابیات است. گردآورنده به سلیقه خود ابیات بسیاری از غزلها را حذف کرده که هیچ توجیهی ندارد. جای چند نام هم در این کتاب خالی است مثلا:‌ فخرالدین مزارعی.

در کل کتاب خوبی است اگر در کهنه‌فروشی‌ها پیدا کردید حتما بخرید و بخوانید. امیدوارم نشر آگاه دوباره آن را منتشر کند. و اما در آخر می‌خواهم غزل معروفی از حسین پژمان بختیاری را بیاورم:

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هرکه دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت‌کشِ ما نیست
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشق است خدا را به که گویم؟
کآرایشی از عشقِ کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
      
94

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.