یادداشت سنا
1403/10/19
کتاب شببه خیر غریبه از اون دسته کتابهاست که نمیشه گفت خوبه و نه بد. داستان دربارهی سه قُل هست که قل سومی فوت میکنه و فقط لیدیا و لوکاس میمونن. که تنها در جزیرهای زندگی میکنند. راوی داستان لیدیا هست. لیدیا در آرزوی این که یک روزی بتونه جزیره را ترک کند و زندگی نو را آغاز کند اما بخاطر برادرش نمیتونه دست به چنین کاری بزند. لیدیا مارو با خانواده اش آشنا میکند از برادری که فوت کرده از پدر و مادرش ، مردم جزیره... تااینکه یک روز لیدیا با یک غریبه روبه رو میشه. واز اینجا به بعد لیدیا به رازهایی که سالهاست نهفته ست پی میبره و سعی میکند حقیقت را آشکار کند. نویسنده خیلی سعی کرده کتابی رازآلود و عاشقانه بنویسید و تقریبا هم موفق شده اما برای من جدید نبود. و جالب اینجاست اخرای کتاب متوجه شدم هدف نویسنده از این کتابه چی هست،چون همین که تموم شد. اخرای کتاب از نویسنده مصاحبه اومده و همون اول هم گفت هدفش از نوشتن این کتاب چی بود. چندسال پیش کتابی از نشر کوله پشتی خوندم مشابه این بود. عنوان کتاب پشت درهای بسته بود اونموقع که خوندم دوسش داشتم و موضوع کتاب برام جدید و جذاب بود. اما الان از خوندن چنین کتابایی لذت نمیبرم و به یک بار خوندن اکتفا میکنم. تعریف این کتاب رو از یک بلاگر در یوتیوب دیدم و دوست داشتم بخونم اما اثری نیست که شمارو شگفت زده کنه. نمیگم ارزش خوندن نداره ولی نخونید هم چیزی از دست نمیدید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.