یادداشت سعید رهنما
دیروز
تصور کنید به مهمانیهای پر زرق و برق و مجلل دعوت میشوید که هر شب به میزبانی مردی مرموز و ثروتمند برگزار میشود، اما هیچکس از گذشتهاش خبر ندارد. «گتسبی بزرگ» داستان همین مهمانیها نیست، بلکه روایت تلخِ مردی است که تمام ثروتش را برای رسیدن به یک رویای دور، به دست آورد. فیتزجرالد با نثری شاعرانه، فضای دهه ۲۰ میلادی آمریکا، پر از مهمانیهای شبانه، ماشینهای گرانقیمت و لباسهای فاخر را به تصویر میکشد. حس و حال کتاب، ترکیبی از شیفتگی و یک حس عمیقِ پوچی است. از یک طرف غرق در زرق و برق دنیای شخصیتها میشوید و از طرف دیگر، تنهایی و سرگشتگی پنهان در زیر آن همه تجملات را حس میکنید. این کتاب، یک داستان عشقی ساده نیست، بلکه کالبدشکافیِ یک رویای آمریکاییِ شکستخورده است. این کتاب اما، فراتر از یک رمان کلاسیک است؛ در حقیقت، یک نقد اجتماعی عمیق است. فیتزجرالد به ما یاد میدهد که چگونه ثروت میتواند پوچ و تهی باشد و چگونه تلاش برای بازگرداندن گذشته، تنها به ناکامی ختم میشود. مفهوم "نور سبز" که در کتاب مطرح میشود، فقط یک چراغ ساده نیست، بلکه نمادی از آرزوهای دستنیافتنی، امیدهای از دسترفته و رویای آمریکایی است که در نهایت به ناامیدی میانجامد. شاید برخی جزئیات داستانی و نمادگراییهای آن برای خواننده امروزی کمی دیرفهم باشد، اما پیام اصلی کتاب دربارهی فریبهای ثروت و توهمِ سعادت، برای همیشه تازه و ارزشمند است. این کتاب به ما یاد میدهد که گاهی اوقات، آنچه که از دور درخشان و زیبا به نظر میرسد، از نزدیک یک سراب است. (البته که ثروت جذاب است و شاید این ها همه ناشی از ثروت زیاد هستند : )
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.