یادداشت راضیه.الف
6 روز پیش

در یک شب عادی در شهر کوچک هالکم کانزاس، جایی که مردم درب خانههایشان را قفل نمیکردند و فضایی گرم و صمیمی حاکم بود، در پانزدهم نوامبر ۱۹۵۹، مرگ با خونسردی تمام به خانه خانواده کلاتر وارد شد و همه چیز را زیرورو کرد... خانواده کلاتر - پدر، مادر و دو فرزند جوان و بااستعدادشان - به شکلی وحشیانه به قتل رسیدند. دو مرد به نامهای پری و دیک از فاصله نزدیک با شاتگان به آنها شلیک کردند. اما داستان به همین جا ختم نمیشود... کاپوتی در این کتاب به جای ارائه یک گزارش سطحی و سرگرمکننده، به عمق روانشناختی ماجرا میرود. او برای اولین بار به جای تمرکز صرف بر «چه اتفاقی افتاد»، به «چرا این اتفاق افتاد» میپردازد. این کتاب که در ژانر رمان غیرداستانی (nonfiction novel) نوشته شده، به نوعی پدر ژانر جنایت واقعی (true crime) محسوب میشود. کاپوتی شش سال کامل را صرف تحقیق، مصاحبه و بررسی این پرونده کرد. قتلی عجیب که انگیزه مشخصی نداشت و هیچ سرنخ واضحی هم برای پلیس باقی نگذاشته بود. او با ترکیب دقت یک روزنامهنگار و مهارتهای یک رماننویس، شاهکاری خلق کرد که هم مستند است و هم ادبی. توصیفات دقیق شخصیتها، مکانها و فضای روانی رویدادها، این کتاب را به اثری چندبعدی تبدیل میکند. نکته جالب اینجاست که کاپوتی کتاب را به شکلی بیطرفانه نوشته و پاسخ قطعی به خواننده نمیدهد. در عوض، سوالات مختلفی در ذهن خواننده ایجاد میکند - سوالاتی که میتواند نگاه ما به مسائل را کاملاً تغییر دهد. آیا یک قاتل به دنیا میآید یا ساخته میشود؟ آیا ممکن است کسی همزمان هم قربانی باشد هم قاتل؟ رسانهها معمولاً قاتلان را به شکل هیولاهایی غیرانسانی نشان میدهند، اما کاپوتی در این کتاب دوربین را ۱۸۰ درجه میچرخاند و آن را به سمت جامعه میگیرد. او به ما یادآوری میکند که هر جنایتی دو صحنه دارد: لحظه وقوع و سالها بیعدالتی که به آن منجر شده است. وقتی کتاب را میخوانید،به این فکر میکنید که آیا اگر فرد دیگری در آن شرایط بود بهتر عمل می کرد؟ البته کتاب به این نکته هم اشاره دارد که گاهی برخی افراد، با وجود شرایط زندگی نسبتاً مناسب، به دلیل مشکلاتی مثل بیماریهای روانی یا آسیبهای مغزی ممکن است مرز بین خوب و بد را تشخیص ندهند. یکی از جنبههای جالب کتاب، نگاه آن به سیستم قضایی است. آیا هدف سیستم، برقراری عدالت است؟ یا اصلاح مجرم؟ یا تنبیه و انتقام؟ و رسانهها در این میان چه نقشی بازی میکنند؟ گاهی آنها شخصیتها را یا کاملاً سفید نشان میدهند یا کاملاً سیاه، و جنایت را به یک «نمایش» تبدیل میکنند بدون اینکه تحلیل عمیقی ارائه دهند. اگرچه کتاب بسیار قوی است، اما یک نقطه ضعف دارد: تمرکز بیشتر روی قاتلان تا قربانیان. اطلاعات کمتری درباره خانواده کلاتر و زندگیشان داده شده است. توصیفات زیاد ممکن است برای بعضی خسته کننده شود، اما پیشنهاد میکنم که با وجود این توضیحات خسته کننده کتاب را ادامه دهید! شاید جالبترین بخش کتاب، شخصیت پردازی پری باشد - قاتلی که گاهی از زیبایی طبیعت و نور ماه به گریه میافتاد، گیتار میزد و شعر میخواند. این تناقض عجیب که چگونه چنین فرد حساسی میتواند مرتکب جنایتی چنین وحشتناک شود، واقعاًآدم را به فکر فرو میبرد. وقتی زندگی سخت و پررنج او را میخوانید، سخت است که کمی با او احساس همدردی نکنید. احتمالا بعد از خواندن این کتاب اخبارِ جنایی را دیگر مانند سابق نخواهید دید و هر انسانی که میبینید، به این میاندیشید که چه رنجهایی در پشتِ آن چشم ها نهفته است..... تصویر: در سمت راست قاتلان، و در سمت چپ خانواده کلاتر
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.