یادداشت امیررضا سعیدی‌نجات

نووه چنتو (تک گویی)
        بسم الله

تا حالا شده است با آدم‌هایی برخورد کنید که دنیا را به شکل نویی مقابل تان تصویر می‌کنند؟ از آن‌ها که دلت بخواهد ساعت‌ها پای صحبتش بنشینی و فقط گوش بدهی. حالا این را هم در نظر بگیر، که طرف مقابلت دنیایش فقط در همان خانه و دهاتش خلاصه شود. اما دنیایش از همه جهانگردها بزرگتر باشد و نگاهش عمیق‌تر...

نووه چنتو ،نوزادی که در کشتی به پیری رسید. بر روی کشتی از پدری و مادری که مشخص نشد از کجا آمده بودند، به دنیا آمد. نوزادی که تا لحظه پیری و مرگ از کشتی و اقیانوس و پیانو جدا نشد. او حتی لحظه‌ای پایش را بر زمین نگذاشت اما دنیایش از همه جهانگردها و مسافرها بزرگ‌تر و دقیق‌تر بود. او در دنیا نگشته بود بلکه با دنیا و شاید بشود گفت بر دنیا زندگی کرده بود. احاطه او بر دنیا و بزرگی و عظمتش آنقدر بود که آن را خرد و تسخیر پذیر می‌دید.

داستان جایی شگفت‌انگیز می‌شود که این زیست زیبا در دنیا برای نووه چنتو با نت های موسیقی همراه است او دنیا را با موسیقی و موسیقی را با دنیا می‌شناسد و در تلفیقی شگفت این دو را با هم آمیخته و عصاره آن را که زندگی است به جان تمامی مسافران کشتی می‌ریزد.

به نظرم بی مناسبت نیست که این جمله از مسعود فراستی را به این یادداشت اضافه کنم. ارتباطش با متن و کتاب بماند برای اهلش. فراستی در مجلسی می‌گفت وقتی نقاش مقابل بوم می‌نشیند و قلم به دست می‌گیرد برای اینکه بتواند تصویری خلق کند باید به او اجازه بدهند...
      

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.