یادداشت محمد ابراهیم آبادی
1402/2/10
تشخیص سره از ناسره در یک اثر هنری کاری تخصصی است. معمولا ارزیابی آثار توسط اکثر مردم بر مبنای ترازوی غلطی اتفاق میافتد. در واقع بیش از آنکه کیفیت هنری آثار مد نظر باشند، شباهت آنها به واقعیت است که ملاک ارزیابی قرار میگیرد. حال آنکه این غلطترین نوع نگاه است. چرا که هنر هر قدر هم شبیه به واقعیت باشد در راستای تحریف آن قدم بر میدارد. واقعیت محض موجود است و نیازی با کپیبرداری دوباره از آن نیست. در چنین جامعهای به مرور آثار بیکیفیت از نظر هنری جای کارهای اصیل را در نظر مردم میگیرند و این منجر به توقف رشد آثار هنری خواهد شد. به گفته مترجم کتاب عربعلی شروه "تحلیل آثار هنری" به این قصد نوشته شد که بتوانیم معیارهای درستی را برای ارزیابی بیابیم و در مسیر درست حرکت کنیم. مردم کوچه و بازار با هنر بیگانه نیستند و میدانند از چه اثری خوششان میآید حتی اگر آن را نتوانند توضیح دهند. در همین راستا سوالات مهمی که در فصل اول "نقاشی چیست" نویسنده کتاب جان کانادی مطرح میکند این است که چگونه یک فرد عام میتواند احساس خود را به صورت قضاوتی صحیح مطرح کند؟ آیا میتوان ویژگیهایی مشترک بین آثار دورههای مختلف تاریخی یافت؟ میتوان عوامل و اصولی تخصصی را یافت که که به فردیت اشخاص مربوط نباشد. میتوانیم به واسطه آنها به تحلیل صحیح از یک اثر نزدیک شویم اما باید در نظر داشت که با فهم همه این عوامل نیز تحلیل نهایی قدری شخصی خواهد شد. این عوامل حتی میتوانند به صورت فرمول در آیند و دانستن آنها برای درک آثار الزامی است. کتاب پیش رو این عوامل را در ۸ فصل مطرح میکند. او از نقاشی چیست شروع میکند و پس از بحث درباره رئالیزم، اکسپرسیونیسم و نقاشی ابستره به در سه فصل به کمپوزیسیون در شکلها و مفاهیم مختلف میپردازد و در فصل آخر تکنیکهای فرسک را تشریح میکند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.