یادداشت شقایق محمدی

شقایق محمدی

شقایق محمدی

18 ساعت پیش

«زندگی یک
        «زندگی یک رشته رنج‌هایی بود که مدام شدیدتر می‌شد و با سرعت پیوسته فزاینده‌ای به سوی پایانش، که عذابی بی‌نهایت هولناک بود می‌شتابید.»

•مرگ ایوان ایلیچ•
•لیو تالستوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مرگ ایوان ایلیچ را خواندم برای دلیلی غیر از اینکه تالستوی و سیر داستانی‌اش را می‌پسندم. ابتدا خواندم چون از ابتدا مشخص بود شخصیت اصلی داستان به کام مرگ می‌رود ـ این برای من جذاب‌تر از وصال‌های پایان داستان‌ و به خوبی و خوشی زندگی کردنشان است ـ و گمان می‌کردم کمی جنایی هم باشد و به دنبال قاتلش بودم. روحیهٔ جنایی پسندم شاید همچنان در رمان‌های جنایی‌اش محصور شده.
سپس به خواندنش ادامه دادم! ایوان ایلیچ خود من بود! 
با تصوری به دور از مرگ، در اوج خوشی و سرزندگی!
مرگ را برای دیگری می‌بیند و گمان نمی‌کند روزی خواهد مرد یا بهتر بگویم برایش آماده نیست.
و بعد به خواندنش بیشتر ادامه دادم چون در هر صفحه این پرسش عمیق را تکرار کردم که: 

اگر ایوان ایلیچ بودم، روزهای آخر زندگی‌‌ام را چگونه می‌گذراندم؟

و به این نتیجه رسیدم که ایوان ایلیچ بودن چقدر طاقت‌فرسا و بی‌رحمانه است. :)

      
79

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.