یادداشت منصوره پورکریمی
1400/12/7
شاید خیلی از ماها تعریف اشتباهی از زهد در ذهنمون داشته باشیم که زهد یعنی نداشتن اما معنای درست زهد یعنی اینکه تمایل نداشتن و بی اعتنایی، نه نداشتن و بیگانگی. اینکه بگذری از تعلقات و وابستگیهای زندگی. زهد = عدم رغبت و کشش این زهد هست که به ما بینایی و هوشیاری میده تا غلط بودن راه رو پیدا کنیم. میدونید چطور میشه از شکر به زهد رسید؟! این قسمت جزء جذابیترین قسمتهای کتاب بود برام😊 قضایای دبیرستان که یادتون هست؟! به رابطه زیر دقت کنید: شکر ↔️ آرزو آرزو ↔️ زهد پس: شکر ↔️ زهد آدمی که آرزوهای بلند داره شاکر نیست، کسی که شاکر نباشه هم همیشه گلایهمنده در نتیجه زهد نداره. دقیقتر بخوام بگم چون "آرزو" بر مبنای رویا و واقعیت هست آدمی برای دستیابی بهش دچار وهم و نهایتطلبی میشه و به این خاطر هم از تعلق رهایی پیدا نمیکنه( قبلتر گفتم که زهد میشه عدم تعلق) پس زهد نخواهد داشت. شاید الان بگید که نمیشه که آدمی آرزو نداشت باید بهتون بگم که آرزوهای بلند نداشته باشید ولی به جاش "آرمان" داشته باشید. اگر بخواید توی یک پست فرق آرمان و آرزو رو خواهم گفت. امیرالمومنینِ جان میفرمایند: هر که دامنه آرزوهایش گسترده شود، کردارش ناروا گردد(۱) و یا یک جای دیگر میفرمایند: اى مردم، ترسناکترين چيزى كه بر شما مىترسم دو چيز است: پيروى از هواى نفس و آرزوهای طولانی. اما پيروى خواهش نفس، آدمى را از راه حقّ باز مىدارد و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد مىبرد.(۲) پس مراقب آرزوهامون باشیم که توی صراط مستقیم ناکاوت نشیم. شهید یک جای کتاب با استفاده از آیه ۷۶ سوره قصص و کلام مولا میگن: زهد بین تاسف و خوشحالیه، تاسف زهد خوشحالی یعنی نه آنقدر برای چیزهای از دست رفته خیلی متاسف بشی و نه برای چیزهای بدست آمده آنقدر خوشحال که این چیزها مانع حرکتت بشن. حتی رغبت انسان را محکوم به جامعه میکنه اما زهد انسان را بر جامعهاش حاکم؛ حالا شما میخواید محکوم باشید یا حاکم؟!!!!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.