یادداشت مها
1404/4/17
این کتاب را قرار بود همراه با یک گروه کتابخوانی و طی چهار نشست بخوانیم. اما ناگهان جنگ شد. هنوز به نظرم این جملهی قبلی سورئال و نامفهوم است، اما خب. دغدغهی نویسندهی کتاب متفاوت و معاصر بود، اما دریغا که در موقعیتی نامناسب این کتاب را خواندم. آخرهای کتاب از میزان جهان اولی بودن دغدغهی شخصیت اصلی حرص میخوردم که وا؟ اینها چیه بهش فکر میکنی؟ در حالی که دو هفته پیش خودمم به همان چیزها فکر میکردم. *** کتاب در مورد زنی است که مادر دو بچه و است و همراه همسرش که استاد دانشگاه است در حاشیهی شهر زندگیای روستایی دارند. همیشه رویای هنرمند و نویسنده شدن را در سر میپروراند. در مسیر نوشتن، به فکر یافتن شخصیتی واقعی میافتد تا جزئیاتی از شخصیت اصلی داستانش را از روی او بنویسد. با خواندن مصاحبهای، «سلست» را مییابد. مدتی بعد اما نوشتن به حاشیه رفته و «سلست» و جزئیات زندگی و سلیقه و کارهایش موضوع اصلی میشوند و یک شیفتگی وسواسی در مورد او پیدا میکند. حس شرم و استیصال آدم وقتی شیفتهی یک شخصیت مجازی میشود و مدام با مقایسهی زندگی خودش با او حس نارضایتی دارد، به خوبی در این کتاب به تصویر کشیده شده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.