یادداشت آگاتا هولمز
1404/4/27

پدران و پسران، همونطور که از اسمش معلومه، تقابل دو نسل، تقابل تفکرها و سنت و مدرنیته است. خانم آهی در یادداشت مترجم نوشته بودن که مضمون این کتاب در ایران خیلی ملموس نیست، اما به نظر من ما کمابیش در دورهای هستیم که این کتاب توصیف میکنه و من توصیه میکنم که همه بخونن. بازارف برای من، نمادی سخت، خشک و منطقیه که همه چیز رو انکار میکنه. شخصی که از موضعش پایین نمیاومد، اما وقتی در تله افتاد که خودش اسمش رو «رمانتیزم» گذاشته بود، لایههای درون و افکارش شکست. اینجای کتاب بینظیر بود و واقعاً آموزنده بود، حاکی از اینکه هرچقدر هم در مورد چیزی سرسخت باشی، یه طوفان با یه فوت کوچیک میتونه اون رو فرو بریزه. من واقعا عاشق این شخصیت خشک و بینزاکت جناب بازارف بودم و هرچند، اصلاً تأییدش نمیکنم اما در اعماق وجودم میتونم باهاش همذات پنداری کنم. آرکادی، به شخصه برای من نماد کسی بود که میخواد از همنسلان و همفکران خودش پیروی کنه، حتی اگر لزوماً باور اونهارو قبول نداشته باشه، درواقع انگار آرکادی با خودش در تکاپو بود که سنتها یا این روشنفکری بیمعنی که میگفت باید به همهی ارزشها فحش داد؟ (حاوی لو رفتن!!!) و شاید درگیر عشق شدن و ازدواجش، نشان از این بود که شاید باید ترکیبی از هردو (سنتهای پیشین و مدرنیتهی نسل خودش) رو قبول کنه. نیکلای پترویچ، کسی بود که خودش رو در گذشته محدود نکرده بود اما برادرش پاول پترویچ شدیداً سنتگرا و خشک و تعصبی بود که به طرز عجیبی فکر میکنم در آخر این کتاب شاهد رشد شخصیت یه آدم پنجاه ساله بودم! آنا سرگیونا برای من نمادی از لطافت بود که بین احساسات و عقلش شناوره و موفق میشه دومی رو در زندگی خودش به جریان دربیاره. خواهرش کاتیا هم نمیدونم، نظری ندارم. شخصیتپردازی دقیق و کامل بود، به جز چندتا از فرعیها که طبیعیه، توصیفات به جا و کتاب واقعا روان بود، فقط نطقهای فلسفی و دوئلهای بین این «پدران و پسران» گاهی حوصله سربر بود. ترجمه هم بینظیر بود. نتیجهگیری من از کتاب اینه که به نظرم هر نسلی، اشتباهاتی داره و پایفشاری بر تفکرات خودش و اینکه هرچی من میگم درسته، خیلی مسخره است که میشه گفت تقریبا این مضمون رو در کتاب به نمایش گذاشته بود. این از اونا بود که بخشی از من رو با خودش تموم کرد، فکرکنم تا ابد دلتنگش بمونم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.