یادداشت باران هاشمی
1402/8/27
توی یکی دو هفتهی پیش، کتابِ «آداب کتابخواری» نوشتهی «احسان رضایی» برام شده بود #کتابراه؛ یعنی کتابی که فقط توی مسیر مطالعه شده. . کتاب جالبی بود؛ روایتی از جنس کاغذ و کلمه. هم برای کتابخونهای قهار مناسب بود و هم برای نوپاهای این لذت! نویسنده سوالات مختلفی -مثل اینکه چجوری یک نویسنده و مترجم خوب رو انتخاب کنیم؟! چرا باید کتابخونه شخصی داشته باشیم؟! چرا توی نقدهای ادبی باید موضع شخصی داشته باشیم؟! چرا مطالعه دایرةالمعارفها اهمیت داره؟! و سوالاتی از این دست- رو به زبان خاطره و نظرات شخصیشون پاسخ داده بودن. . یک بخش از کتاب در مورد نحوه کتابخون یا در اصل کتابخوار شدنِ آقای رضایی بود و این ذهن من رو خیلی درگیر کرد. از این جهت که، واقعا، خودم چجوری کتابخون شدم؟! البته، من به شدت نویسنده مشغول کتاب نیستم؛ یه حد وسطام، نه خیلی دور از کتاب، نه دائم کتاب به دست. . نمیدونم دقیقا از کجا شروع شد! مجموعِ محیط بود و برخوردایی که داشتم؛ شاید واقعا یه بخشیش، برمیگشت به ارثیه پدربزرگم 😂 -خدا حفظشون کنه- از وقتی یادمه، ایشون کتاب دستشونه. دفعهای نبود که به دیدنشون بریم و چند جلد کتاب دور و بر خونه نباشه. کتابخونهی به نسبت کاملی دارن -البته در حوزه مطالعاتی خودشون-. اونقدری هست که وقت اسبابکشیشون، جا به جا کردن اون حجم کتاب معظلی بود برای خودش 😂 و خب خیلی وقته که نمایشگاه کتاب رفتن ایشون، از جانب مادربزرگم -خدا حفظشون کنه- تحریم شده 😂 . بخش دیگهی این مسیر، مربوط میشه به قصههای قبل از خوابی که پدرم برامون تعریف میکردن؛ داستانهایی از قرآن و پیامبران و اهل بیت (ع). ذوق میکردم که وقتی معلم سر کلاس میخواست اون داستانها رو تعریف کنه، من از قبل بلدشون بودم. . بعد از داستانهای قبل خواب، مجموعه کتاب داستان کودکانهی مذهبی که پدرم از نمایشگاه کتاب تهران برامون خریده بودن، توی ذهنم مونده...! ذوقِ ورق زدن اون کتابا و دیدن نقاشیهاش حالم رو خوب میکرد. . خلاصه که هرکی و هرچی که باعث و بانیش بوده؛ دستش درد نکنه، خدا خیرش بده...! 😂 شما هم اگه دوست داشتین بگین: چیشد که کتابخون یا حتی کتابنخون شدین؟! 🤔
(0/1000)
نظرات
1402/8/28
ما آنقدر سرگرم زندگی و کتاب ها و جملاتشان هستیم که سر آغاز را فراموش میکنیم
1
باران هاشمی
1402/8/28
1