یادداشت میم صالحی فر

خرگوش و شیر
        در این داستان که به گفته نویسنده برداشتی آزاد از کلیله و دمنه است، حیوانات جنگل هر روز با قرعه کشی، یکی از میان خودشان را به عنوان نهار آن روز برای شیر می فرستند تا اینکه قرعه به نام خرگوشی کوچک می افتد. خرگوش دیگری به نام پیروز تصمیم می گیرد به جای او نزد شیر برود و درس خوبی به او بدهد. پیروز به شیر می گوید که نهار شیر را به او سپرده بودند اما در راه شیر دیگری که به تازگی به جنگل آمده و در چاه زندگی می کند، نهار را از او به زور گرفته است. وقتی آن دو به لبه چاه می روند و به داخل آن نگاه می کنند، عکس خرگوش و شیری را داخل آن می بینند که شیر گمان می کند تصویر شیر دیگر و غذای دزدیده شده اش است. پس به داخل چاه می پرد تا شیر دیگر را تنبیه کند و هردوی آن ها را خوراک خود کند. اما سرش به ته چاه می خورد و ناله¬اش بلند می¬شود. بعد از آن حیوانات جنگل سنگ بزرگی را روی دهانه چاه قرار می دهند تا دیگر شیر نتواند از چاه خارج شود.

و اما مواردی که به ذهن من می رسند:
مشخص نیست چرا خرگوش پیروز تا پیش از این چاره ای برای از بین بردن شیر نیاندیشیده بود؟ 
چگونه از  انداختن سنگ ریزه ای در آب همه اقدامات بعدی  صاحب تصویر مشخص خواهد شد؟اقداماتی مثل اینکه می خواهد حیوانی را بخورد و بعد از آن بالا بیاید و به دنبال آن به بیرون حمله بکند؟

در کنار تصویرگری شلوغ، چهرهای که برای شیر طراحی شده هم ب بیش از حد خشن و ترسناک و در نتیجه برای یک کتاب کودک نامناسب است.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.