یادداشت محمدرضا ایمانی

آقای فریدمن کوچک و داستان های دیگر
        لطف: پختگی باقی آثارش رو نداره و با این حال خالی از «لطف» نیست.

در پی خوشبختی: اگر آدمی به امید زنده‌ست، پس وقتی امیدی نیست باید مرد.

آقای فریدمن کوچک: کاملا فضای داستانای مان رو داره‌. زنی زیبا و کامل، عاشقی حقیر و بدبخت و درمان عشق تحقیر شده که همان مرگ است.

گنجه لباس*: داستان عجیبیه. اولین باره که میبینم مان رئالیسم جادویی می‌نویسه، البته قطعا به غلظت رئالیسم جادویی‌های کسایی مثل مارکز نیست. ویژگی‌های سبکی مان که تو رئالیسم جادویی ریخته بشه چیز غریبی از آب در میاد. کاش بیشتر تو این سبک مینوشت ...


بایاتسو: باز هم عشق، ناکامی و تحقیر. مان به شدت متأثر از گوته‌ست. این حداقل سومین داستانیه که ازش میخونم و توش به طور واضح رگه‌های «رنج‌های ورتر جوان» قابل مشاهده است.

دوبیاس میندرنیکل: موتیف «حقارت» در اکثر داستان‌های مان قابل مشاهده است. در این داستان هم میندرنیکل شخصی حقیر است از همه لحاظ و این حقارت باعث جنونش شده، جنونی ترسناک و در عین حال قابل ترحم.

لوییشن: تو تمام کتاب تکرار میشه. عشق حقارت مرگ. عشق حقارت مرگ. مان به شعف میاره منو ... 

حکایت: باز هم زنی بلوند و بی‌وفا، عشقی تحقیر شده. در عین بارها تکرار این موتیف داستانی بازم تازست.


ترجمه خوب نیست. نمیدونم اقای نقره چی چقدر به المانی مسلطه و ترجمه از زبان مبدا چقدر خوب بوده. ولی مشخصا ترجمه به زبان مقصدش ایراد داره. خیلی جاها فارسی کتاب میلنگه و عبارات بدی رو به عنوان ترجمه جایگزین کرده. با این حال جوری هست که بشه خودش. بهترین نیست اما غیرقابل استفاده هم نیست.


*بعد التحریر: تو کتاب «خاطرات نانوشته من» صفحه ۱۰۷ کاتیا مان میگه این تنها داستانیه که توماس هنگام شب و در مستی نوشته.
      
2

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.