یادداشت زهره عالیپور
1403/5/31
مرگ نزدیکترین مفهومی است که هر لحظه ممکن است رخ دهد و در عین حال آدمی آن قدر آن را دور میپندارد که برنامههای طویلی برای خود میچیند. طفلی به دنیا نیامده میمیرد، جوانی در سرحالترینگ حالت خود قلبش میگیرد و یکی بعد از یک قرن زندگی خیلی آرام چشمانش را میبندد و ... . مثالهای زیادی حول این موضوع در اطراف همهی ما رخ داده است. کتاب دربارهی مرگ نیست ولی رابطهی مستقیمی با مرگ دارد. سوای اعتقادات ما که میگوید یک نفر با مردن تمام نمیشود و روحش همچنان زنده است، در هر جای دنیا، اگر اعتقادی به این مسئله نباشد، باز هم یک نفر با مردن تمام نمیشود اگر بازماندگانی داشته باشد. برای همین بعد از آرزوی رحمت برای شخص مرده، برای بازماندگان هم طلب صبر و آرامش میکنیم. کتاب از زبان دخترکی نوجوان روایت میشود که برادر بزرگش را از دست میدهد. دربارهی تأثیری است که مرگ برادرش روی او و خانوادهاش و حتی نگاه آدمها به او میگذارد. تلاش برای زندگی دوباره است. زندگیای که زیر سایهی مرگ برادرش نباشد. ترجمهی روان، پیوستگی داستان و جزئیات فراوان به خوبی میتوانند مخاطب را همراه خود سازد. اسم کتاب جذاب است و ارزش یک بار خواندن را دارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.