یادداشت حمیده کاظمی
1404/1/9
"بهتوان هایتک" را برای همسرم از نمایشگاه کتاب خریدم. تا آخر نخوانده رهایش کرد، گفت شبیه همان عملیات احیاست دیگر. گفتم خودم بخوانم خریدش اسراف نشود. کتاب از دو فصل تشکیل شده که هر فصل سه قسمت دارد. من منطق این تقسیمبندی را نفهمیدم. کتاب را دوست داشتم مخصوصا یک سوم پایانیاش را. اینکه از بعضی کارشکنیها، فساد و قوانین مزخرف دم زده بود خوشم آمد و به نظرم اگر چند نمونه از این سنگاندازیها و دستاندازها توی یک کتاب جدا با چند راوی از چند شرکت موفق جمع شوند، تاثیر بیشتری در هموار کردن جادهی پیشرفت بگذارد. دوست داشتم به جز از زبان رضا و محمد رضا از زبان آدمهای دیگر شرکت هم بخوانم. عکسهای آخر کتاب زیرنویسهای بدی داشت و اصلا مشخص نبود کی به کیست. دوست داشتم از نحوه ارتباطگیری با کشورهای دیگر بیشتر بدانم، از بازاریابی و فوتهای کوزهگیری جوش خوردن یا نخوردن قراردادها هم. شروع کتاب باید قویتر میبود تا خواننده را میخکوب کند و این کشش تازه در یکسوم انتهایی خودش را نشان داد. کتاب قلم روانی داشت و حتی مباحث سنگین فنی را خیلی روان توضیح داده بود طوری که نه خواننده فنی احساس بدی پیدا کند و نه خواننده غیرفنی نتواند بفهمد. من "ما" های آخر هر قسمت را خیلی دوست داشتم و به نظرم ابتکار جدیدی بود. ما راوی کلا برایم جالب است. دلم میخواست مقدمهای از زبان نویسنده یا محقق هم بخوانم، بفهمم چند ساعت مصاحبه بوده، چه پشتصحنهای داشته جمع شدن کتاب ولی فقط مجموعه ادبی روایتخانه اصفهان مقدمهای کلی ارائه کرده بود. در کل کتاب را دوست داشتم و به نظرم هر کسی که نسبت به جنس ایرانی اکراه دارد باید آنرا بخواند تا ایران و ایرانی را بشناسد. #مرور_نویسی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.