یادداشت محمدرضا علی وند
1403/9/6
وقتی شروعش کردم، فکر نمیکردم که ادامهش بدم. یه روزی یه تایمی خالی داشتم و خیلی یهویی و تصادفی، توی طاقچه بازش کردم و چتدصفحه ای ازشو خوندم؛ به خودم که اومدم متوجه شدم که اگر نخونم یا ادامه ندم اصلا بیقرارم. یکی از جذابترین اتفاقها، اینه که بصورت روایتگونه بیان کرده کل داستان رو، و در هر لحظه ای اتفاقی میفته و کاملا متعجب و غافلگیر میکنه مخاطب رو. از تغییرات بگیر تا مرگ ها... یکی از تیکه های کتاب، مرگ یک نوجوان رو بیان میکنه، و فقط همون یه تیکه میتونه یه فیلم سینمایی جذاب باشه اونقدر که دقیق، لحظه به لحظه، با جزییات کامل و... تصویرسازی میشه و پیش میره و آدم خودش رو کنار اون پسر نوجوان تصور میکنه... و در آخر بنظرم مخاطب این رو یاد میگیره که چطوری باید سخت نگرفت، و چطوری باید در عین بدترین اتفاق ها، آرامش رو حفظ کرد تا حدی که حتی مرگ عزیزترین آدمها هم آرامشمون رو برهم نزنه. در کل شروع نه چندان بد، سیر داستانی قوی، جزییات فوق العاده دقیق و قوی و در آخر، پایانی غافلگیرکننده در انتظار خواننده کتابه. پیشنهاد میکنم که این کتاب رو، نه بعنوان یک رمان یا کتاب یا...، بلکه بعنوان یه فیلم سینمایی مورد مطالعه قرار بدید. پ.ن.: تصویر، توسط هوش مصنوعی از شخصیت پدر پانلو، یکی از شخصیت های کتاب، ایجاد شده و بخاطر اینکه شدیدا با تصویر ذهنیم مطابقت داشت، قرار دادمش.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.