یادداشت محمدامین اکبری

درک یک پایان
        به نام او

یادداشت من در مورد درک یک پایان در سایت شهرستان ادب

<img src="https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg" alt="description"/>

«درک یک پایان» مهمترین اثر جولین بارنز نویسنده شناخته شده و پرکار انگلستانی است.

جولین بارنز در  سال 1947 در انگلستان به دنیا آمد و فعالیت ادبی خود را با نقدنویسی آغاز کرد و در سال 1980 با کتاب سرزمین مترو  به رمان نویسی رو آورد و با کتابهایی چون طوطی فلوبر ، انگلیس، انگلیس  و آرتور و جرج که هر سه نامزد جایزه من بوکر شده­اند، جایگاه خود را به عنوان یکی از مهم­ترین نویسنده­های حال حاضر ادبیات انگلستان تثبیت کرد.

جولین بارنز با انتشار «درک یک پایان» در سال 2011 تواست برای اولین بار جایزه مهم من بوکر را از آن خود کند، این اثر در سال 1395 توسط حسن کامشاد مترجم شناخته شده به فارسی برگردانده شد و توسط انتشارات فرهنگ نشر نو به چاپ رسید. از دیگر رمان­های مهم جولین بارنز می­توان به رمان «هیاهوی زمان» اشاره کرد که به نوعی زندگینامه دیمیتری شوستاکوویچ آهنگساز پرآوازه روسی­ست، این اثر پس از نشر در انگلستان بلافاصله به فارسی ترجمه شد و با استقبال خوبی از جانب علاقمندان به ادبیات داستانی روبرو شد.

در ادامه بخشی از رمان «درک یک پایان» با ترجمه حسن کامشاد آورده شده است:

 «پا که به سن می‌گذارید، انتظار کمی آسایش دارید، نه؟ فکر می‌کنید استحقاقش را دارید. به هر حال، من این‌جور فکر می‌کردم. ولی بعد می‌فهمید که زندگی پاداش شایستگی سرش نمی‌شود.

همچنین، جوان که هستید، فکر می‌کنید می‌توانید درد و رنج پیری را پیش‌بینی کنید. خود را در عالم خیال تنها می‌بینید – طلاق گرفته‌اید، شوهر از دست داده‌اید، بچه‌ها بزرگ شده‌اند و به راه خود رفته‌اند، دوستان یکی یکی می‌میرند. نبودِ مقام و منزلت به ذهنتان می‌آید، نبود هوا و هوس – و هوس برانگیزی. چه بسا از این هم پیشتر بروید و تصور کنید در شُرف مرگ هستید، که هرچه‌قدر هم دوست و رفیق داشته باشید، باید تنها با آن روبه‌رو شوید. ولی اینها همه آینده‌نگری‌ست. کاری که ما باید بکنیم و نمی‌کنیم آن است که ضمن نگاه به جلو به این فکر کنیم که از آن نقطه‌یِ آتی به عقب نگاه می‌کنی. احساس‌های تازه‌ای را که زمان می‌آورد بیاموزیم. برای مثال، درک کنیم که هرچه گواهان زندگی ما از میان می‌روند، تایید کمتر می‌شود، و این از یقینِ ما که کی هستیم و کی بوده‌ایم می‌کاهد. حتی چنانچه سوابق را -کتبی یا صوتی یا تصویری- مجدانه نگه داشته باشیم، ممکن است پی نبریم که در ضبط سوابق به خطا رفته‌ایم. جمله‌ای که ایدریئن اغلب نقل می‌کرد چه بود؟ «تاریخ یقینی‌ست که در نقطه‌یِ تلاقی نارسایی حافظه و نابسندگی مدارک، حاصل می‌شود.»

من هنوز تاریخ زیاد می‌خوانم، و البته تاریخ رسمی را که در زمان خودم روی داد به طور کامل دنبال می‌کنم – سقوط کمونیسم، خانم تاچر، 11 سپتامبر، گرمای جهانی هوا – به اضافه‌یِ آمیزه‌‌یِ مرسوم هراس و نگرانی و خوش‌بینی احتیاطآمیز. ولی هیچ‌گاه به این تاریخ رسمی اعتماد نکرده‌ام، یا همان احساسی را درباره‌یِ آن نداشته‌ام که نسبت به رویدادهای یونان و روم، یا امپراتوری بریتانیا، یا انقلاب روسیه دارم. شاید در قبال تاریخی که کمابیش مورد توافق قرار گرفته ‌است، بیشتر احساس ایمنی می‌کنم. شاید هم این همان ضد و نقیض‌گویی همیشگی است: تاریخی که جلو چشم ما روی می‌دهد باید روشن‌ترین باشد، در حالی که خطاپذیرترین است. ما در زمان به‌سر می‌بریم، زمان مار ار محدود و متعیّن می‌کند، و زمان است که وظیفه دارد تاریخ را محک بزند، مگر نه؟ ولی اگر زمان را نفهمیم، از راز آهنگ و پیشروی آن سر در نیاوریم، چه بخت و مجالی با تاریخ داریم – حتی با تکه‌ای کوچک و مشخص و معمولاً غیر مستند، یعنی تاریخ معاصر خودمان؟-

در جوانی افرادی که بیش از سی سال دارند به نظر ما میان‌سال و افراد پنجاه به بالا سالخورده می‌آیند و با گذشت زمان می‌فهمیم که خیلی هم اشتباه نکرده‌ایم. آن تفاوت‌هایی جزئی سنی، که در جوانی آن‌قدر مهم و فاحش می‌نمود، می‌فرساید، همه در پایان به یک گروه می‌پیوندیم، به گروه ناجوانان. من از این رهگذر هیچ‌وقت چندان شکایتی نداشته‌ام.

ولی این قاعده استثناهایی دارد. بعضی افراد، تفاوت سنیی را که در جوانی وجود دارد، هرگز واقعاً از یاد نمی‌برند: مسن‌تر مسن‌تر باقی می‌مانَد، حتی وقتی که هر دو ریش‌سفید شده‌اند و آب از دهن‌شان سرازیر است. برای بعضی افراد پنج ماه تفاوت در سن و سال، برای مثال، به معنای آن است که – برای مرد یا زن – با لجاجت همیشه خود را عاقل‌تر و پرمعلومات‌تر از دیگری بدانند، هرچند هم دلایل مغایر با این تصور در دست باشد. شاید هم باید بگویم به خاطر دلایل نغایر است که آنها چنین توهمی دارند. با آن‌که برای هر ناظر واقع‌بین کاملاً روشن است که موازنه به سود نفرِ اندکی کم‌سن و سال تر به هم خورده است، باز او همچنان هرچه بیشتر و هرچه عصبی‌تر، قیافه‌یِ حق به جانب به خود می‌گیرد.»
      
8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.