یادداشت محمدرضا عزیزی دلفانی

        احساسی که بهم داد این بود که نویسنده در قالب یک داستان اتفاقی و سر هم کردن یک‌ قصه تلاش کرد پند و اندرز های خودش رو در مورد زندگی و «هدف» و «روابط» و این‌چنین مسائلی به خورد خواننده بده. برای من که گوش شنوای نصیحت ندارم اصلاً جالب نبود. قسمت کوتاهی از ابتدای کتاب داستان بود، بعد شروع کرد نصیحت کردن، تا آخر کتاب. خلاصه باب میل ما نبود. احساس میکنم آثار پائولو کوئیلو کلاً قراره همین‌طوری باشن، دنبال این که یک چیزی رو بهت غالب کنه. دلیلی که باعث شد کتاب رو بخونم کتاب دیگر نویسنده، کیمیاگر بود، یک داستان فوق‌العاده. 
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.