یادداشت chino

chino

chino

1404/3/23

        حالم خوب نیست
این کتاب، این مجموعه واقعا اعتیاد آوره
شاهکار؟ آره!
خدای من...همین الان هم دلم تنگ شده
هر جایی از جلد دوم هسته میشدی، فقط چند خط پایین ترش یه سوپرایز پیدا میکردی!
ماجراجویی تیو شهر اتفاق میفتاد، استرس بیشتر بود. کز رو باید بندازن توی آتیش ولی مطمعنم اونجا برای خودش باربیکیو پارتی راه میندازه! مرتیکه چلاق باهوش! 
هنوز نمیتونم از داستان ایراد بگیرم. به نظرم عالی نوشته شده بود. ولی گاهی خسته میشدم و دلم میخواست زودتر تموم شه....

حس میکنم چندسال گذشته
انگار تموم اون ماجراها رو پشت سر گذاشتم و با اینکه مثل سگ خسته‌م‌، دلم براش تنگ میشه، برای اون آدرنالین، تمام فحش هایی که به کز و دار و دسته‌ش دادم...و اشکهایی که بخاطر ماتیس چشمام رو تر کرد.
حقیقتا باورم نمیشه
دلم میخواد همه‌ش یه خواب و رویا باشه...
فعلا نمیتونم دو جلدی نیکولای رو بخونم‌، امیدوارم خبرای خوشی توش باشه.
دلم برای نیکولای تنگ شده بود، خوب شد اینجا دیدمش.
هنوزم قبول کردن کاپل وایلن و جسپر سخته، اون آخراش ظاهرا بهم علاقه‌مند شده بودن...
ماتیس و نینا...جیگرم براتون کبابه! شما قشنگ ترین کاپل تمام کتابای فانتزی بودین که خوندم.
کز و اینژ، هنوز کلی راه دارین....نبازین، اینژ جون مادرت نرو.
موندم نینا میتونه تغییری توی افیردا بده یا نه، به تمام مقدسات اینژ دعا میکنم که بتونه.
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.