یادداشت مهدی حیدری
1404/2/30
داستان به مسئله ثروت و قدرتش در فاسد کردن انسانها در راستای منافعشان میپردازد. نوسترومو داستان فردی به همین نام است که همه عمر به دنبال خوشنامی و جاودانگی بوده. جاودانگیای که به معنای در تاریخ ماندن به عنوان انسانی مفید و موثر که نبودش جامعهای را دچار خسران میکند، میباشد. شخصیت نوسترومو به گونهای است که پول و ثروت و منافع مادی را فاقد ارزش و هدفش را خدمت و کمک به دیگران در راستای ارضای میل کبر و غرور و خودپسندی《فسادناپذیر》اش میداند. به طوری که دیکود در رابطه با او این گونه بیان میکند: 《بهترین شکل خودخواهی که میتوانست جامعه فضیلت بپوشد》. این خودخواهی در عین بیضرر بودن برای اطرافیان، چون موریانه به ساختار وجودیاش رخنه کرده و لانهای خیالی از جنس توهم در درونش میسازد که پایه و اساسش با تصور محبوبیت، بزرگ بودن و فراموش ناشدنی بودن نزد همگان بنا شده بود تا آنکه در پی فاجعهای دچار بحران و پوچی میشود. در مورد سبک کنراد در یادداشت های قبل صحبت کردهایم. اینکه چه تبحری در نفوذ به اعماق وجودی انسان دارد و چقدر موشکافانه منشا انگیزهها و تمایلات شخصیتهایش، فارغ از استعداد در تصویرسازیهای ذهنی، به تصویر میکشد. اما در این داستان جدا از سرگذشت نوسترومو، کنراد به بررسی مواجه جامعهای 《اصلاحناپذیر》با ثروت بی حد و حصر معدن نقرهشان هم میپردازد. ثروتی که از پیاش انقلابها رخ میدهد. انقلابهایی که برای واژگون کردن تخت دیکتاتورهای دستنشانده، چه به واسطه قدرتهای داخلی و چه به واسطه قدرتهای خارجی، شکل میگیرند. با همه این اوصاف و نکاتی قابل توجهی که بیان شد، داستان چند نقص هم دارد. اول اینکه بعد از خواندن لرد جیم و نوسترومو کنراد که آثار نسبتا حجیم این نویسنده هستند، خواننده به خوبی پی میبرد که مهارت کنراد در داستانهای کوتاهش به مراتب بیشتر از داستانهای حجیمش هستند. دلیلش هم اضافات و پرداختهای بیش از اندازهای است که موجب کلافگی و خستگی میشود. از طرفی خواننده در تشخیص مضمون اصلی داستان دچار سردرگمی میشود. یعنی نمیتواند تشخیص دهد که تمرکز اصلی داستان بر چه چیز است. آیا تاکید بر سرنوشت نوسترومو است یا سرنوشت نقرهها و ثروت هنگفت آنجا یا سرنوشت دون کارلوس انگلیسی رئیس معدن نقره و دارنده حق امتیاز بهرهبرداری مادامالعمر خاندان گولد؟ واضح است که کنراد سعی در درهمتنیده کردن این مضامین و واحد جلوه دادنشان داشته که اوج این یگانگی و وحدت مضامین را میتوان در میدلمارچ جورج الیوت مشاهده کرد اما این داستان از این بابت تا به آخر لنگ میزند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.