یادداشت مهدی کرامتی
📖 مروری بر آزادی معنوی، متفکر شهید استاد مطهری (ره) 🔴 محور تمام مباحث کتاب «مرکب بودن انسان» است. توضیح مطلب این است که انسان واقعیت مادی دارد که برای همهٔ انسانها محسوس است و همین واقعیت مادی انسان است که علم زیستشناسی روی آن مطالعه و تحقیق میکند. با این حال، «بدن» تمام واقعیت انسان نیست و واقعیت دیگری که هویت انسان را تشکیل میدهد محسوس نیست. بر همین اساس، سؤال این است که پس چگونه میتوانیم قبول کنیم که چنین چیزی وجود دارد، چون چنانچه وجود «بدن» را قبول میکنیم، برای این است که آن را مشاهده میکنیم و به پشتوانهٔ آن، احتیاجات مادیمان را بر طرف میکنیم، اما واقعیت دیگری که شما از آن حرف میزنید و احیاناً آن را «نفس» یا «روح» نام مینهید، به اعتراف خودتان محسوس نیست، پس چگونه وجود چنین چیزی را اثبات میکنید؟ 🟠 روشن است که وقتی میتوانیم چنین مطلبی را اثبات نمائیم که آثاری را نشان بدهیم که قابلیت توضیح فیزیولوژیک نباشند، به عبارت سادهتر، اگر آثاری نشان بدهیم که غیر قابل انکار هستند اما با این مطلب که انسان صرفاً بدن باشد، ناسازگار باشد، خواهیم فهمید که پس آثار انسانی نامبرده، برخواسته از جنبهٔ دیگری از واقعیت انسان هستند که گرچه محسوس نیست، اما به هر حال موجود است. بر اساس این توضیحات، اصطلاح «غیب» معنا پیدا میکند: غیب واقعیتی است که گرچه وجود دارد و دارای آثار مخصوص به خود میباشد، اما محسوس نیست و قابل دیدن و شنیدن و چشیدن و بوئیدن نمیباشد. (پس فصل موسوم به «ایمان به غیب» اهمیتی ویژه برای فهم مطالب کتاب دارد.) 🟡 موضوعات دیگری که درون کتاب مطرح میشوند، شواهد واقعیت داشتن همین بعد غیر محسوس درون انسان است؛ موجود مادی که صرفاً در چارچوب «میل» و «غریزه» عمل میکند، ابداً بر خلاف «خودش» صف آرائی نمیکند و بر علیه منافع «بدن» خودش قیام نمینماید. بنابر تصریح استاد، ریشهٔ تمام اخلاقیات عبور از «من» است و اساساً چنین چیزی با مادیت محض انسان قابل توجیه نیست. با این حال، وقتی به انسان نگاه میکنیم با واقعیتی به نام «توبه» مواجه میشویم که اساساً به معنای «انقلاب درونی علیه خود» میباشد. فرد توبه کننده خود را تسلیم محکمهٔ الهی میکند و احیاناً از ولی زمان خودش، تقاضای اجرای حدود الهی داشته و خواهان شلاق خوردن خودش میشود. همچنین، مفهوم آزادی معنوی که به معنای آزادی از همین تعلقهای مادی است که نمونههای فراوانی در طول تاریخ دارد، گواه وجود همین عنصر دیگر واقعیت آدمی است. «هجرت» انسان صرفاً مربوط به کوچ کردن (مثل حیوانات) یا تغییر مسیر دادن (مثل گیاهان) نیست، بلکه انسان میتواند از درون هجرت نموده، از عادات ناپسند خودش به سمت ساحل امن آزادی معنوی هجرت نماید. چنانچه انسان فقط بدن بود، حاکم نیز صرفاً بدن بود و حال که مشاهده میکنیم که انسان احیاناً میتواند خلاف امیال خودش رفتار نماید و عنان خواستههایش را به دست بگیرد، بنابراین نمیتوانیم قبول کنیم که انسان همین بدن است و محکوم آن میباشد. (استاد ضمن دو فصل پایانی دربارهٔ ارزشهای انسانی صحبت میفرمایند که اساساً براساس مکتبهای ماتریالیستی قابل توضیح و توجیه نیستند و سؤالاتی مطرح میفرمایند که براساس مادهباوری قابل پاسخگوئی نمیباشند.) 🟢 پیش نیاز آزادی اجتماعی آزادی معنوی است؛ مطلب مذکور همان اصلی است که مرحوم علامه طباطبائی تحت عنوان «سرچشمهٔ ضعف قانون» مطرح میفرمایند. چنانچه فرد فرد افراد یک جامعه در درون خودشان آزاد نباشند و محکوم امیال و خواستههای خودشان باشند، آزادی اجتماعی چیزی جز خیال نخواهد بود و قانون و مجازات های قانونی هم راه به جایی نمیبرند. چون روشن است که خود مجریان قانون هم افرادی انسانی هستند که آزادی معنوی ندارند و اساساً در گوشه و کنار جامعه، تمام افراد به دنبال فرصتی خواهند بود تا قانون را دور بزنند (پنهانکاری، رشوه و ...) و منافع خودشان را تأمین نمایند و اهمیتی هم به سایر افراد جامعه و حقوق آنها نخواهند داشت. (افرادی که احیاناً زرنگ هم لقب میگیرند که حقیقتاً در چنین سیستمی باید آنها را زرنگ نامید.) 🔵 البته باید توجه کنیم که آزادی معنوی به خاطر آزادی اجتماعی مطلوب نیست، بلکه خودش اصالت دارد. منظور از اصالت داشتن آزادی معنوی، این است که به خودی خود برای انسان موجب کمال میشود و موجب تقرب انسان به خداوند میشود. استاد شهید ضمن توضیح دادن معانی مختلف تقرب (مکانی، مجازی، وجودی) توضیح میدهند که معنای نزدیک شدن به خداوند این است که چون خداوند کانون تمام کمالات است، تقرب به خداوند یعنی شباهت یافتن به خداوند و سرشار شدن از کمالات وجودی است. آزادی معنوی مطلوب است نه چون آزادی اجتماعی را به ارمغان میآورد، بلکه به خودی خود مطلوب است و تقربساز است.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.