یادداشت مهدیه نوری

مهدیه نوری

مهدیه نوری

6 روز پیش

        فکر کنم همین روزها بهترین زمان بود که مهدیه جان این کتاب رو از استاد ادبیاتشون قرض بگیره و بهم بده؛ درست وقتی که غرق چالش‌های کلاس سوم پسرونه‌ام بودم—بیش‌فعال کلاس و دردسرهایش، سخت‌گیری‌های استاد برای مدیریت کلاس، و تلاش های بی نتیجه و نا امیدیم برای رام کردن موج‌های بی‌وقفه‌ی شیطنت بچه‌ها.

این کتاب مثل یک روزنه‌ی نور بود وسط تمام این سردرگمی‌ها؛ نوری که بهم امید داد شاید من هم بتوانم معلم خوبی باشم، شاید کلاس را بشود با یک سلاح قدرتمد به اسم(محبت)اداره کرد. 

با هر داستانی که به پایان می‌رسید، بغض می‌کردم یا لبخند می‌زدم، از زیبایی تجربه‌ها و خاطرات معلمانی که با عشق کار کرده بودند. و در کنارش یک حس غم هم بود—اینکه چرا دیگر چنین کتاب‌هایی چاپ نمی‌شود؟ ای کاش می‌توانستم همه‌ی ۱۷ جلد این مجموعه را پیدا کنم و همیشه کنارم نگه دارم، تا هر وقت امیدم برای ادامه‌ی مسیر معلمی کم شد، نگاهی به این کتاب‌ها بیندازم و دوباره نوری در قلبم روشن شود. 
      
11

2

(0/1000)

نظرات

کار خدا بی حکمت نیست ⚘️🌱

0