یادداشت gharneshin
3 روز پیش
(( این دنیا از همه طرف ما رو تحت فشار میذاره. خاکمون رو اینجا و اونجا مشت مشت به باد میده و وجودمون رو تکهتکه میکنه، انگار میخواد با خونمون زمین رو بشوره. مگه ما چه گناهی کردهایم؟ )) خواندن پدرو پارامو مثل قدم زدن در شهر مردگان است. شهری تاریک، غمزده با خانههایی متروک. تنها صدا و نجوای مردگان است که در آن به گوش میرسد؛ و خاطرات به شکلی در آن شهر جاریست که انگار دوباره تکرار میشوند. خوان رولفو به شکل متفاوتی مرگ، خاطرات، رنج و شرم را نشان میدهد. او با طنزی که در تمام داستانهایش به کار میگیرد اعتقادات و خرافات را نقد میکند و با در هم تنیدن خیال با واقعیت، دنیایی مرموز و عجیب خلق میکند. در این داستان زمان، مکان، شخصیتها و راوی دائم تغییر میکند و خواننده باید هر تکه از داستان را مثل پازل کنار هم بگذارد تا شاید به نتیجهای برسد. پررنگ ترین موضوعاتی که در این کتاب به چشم من آمد، مرگ و خاطرات بود. خاطرات در این شهر به صورت صدا و نجوا جاری بودند و سالهای گذشته را تکرار میکردند انگار که زندهاند. پدرو پارامو کتابی نیست که با یک بار خواندن بتوان کاملا درکش کرد و من امیدوارم بار بعدی یادداشتی کاملتر و بهتر بنویسم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.