یادداشت امیررضا سعیدینجات
1403/1/29
بسم الله برای اولین بار این کتاب را دوست مرحومم حجت الاسلام علی صفوی شاملو توصیه کرد و یک نسخه از کتاب را به من داد اما از همان موقع که شاید پنج سالی میگذرد تمایلی به خواندن کتاب نداشتم تا اینکه نسخه صوتی کتاب را دیدم و همین باعث شد که ترغیب به شنیدنش شوم. یکی از کتابهای مورد علاقه مرحوم شاملو که میشود گفت به همه توصیه میکرد این کتاب بود. داستان درباره دختر ۱۴ سالهای است که یک روز در بحبوحه جنگ گم میشود. سه روز جستجوی خانواده به ثمر نمینشیند و دختر پیدا نمیشود. گمانههای مختلفی بیان میشود اما شاید مهمترین آنها صحبت امام جمعه شاهین شهر درباره ترور این دختر باشد. خانواده زینب کمایی که چهار عضوشان در جبهه حضور دارند مورد تهدید منافقین قرار میگیرد. اما ظاهرا زودتر از آن چهار عضو دیگر، دختر کوچکتر خانواده شهادت نصیبش میشود. داستان با این افتتاحیه آغاز میشود و سپس مادر زینب شروع به کندوکاو در زمینه سرگذشت خود و دخترش میکند تا به راز شهادت او پی ببرد. او زینب را نیمه خود میداند و در میان این کندوکاوها اطلاعات دقیقی نسبت به زندگی خود و دخترش به ما میدهد. اطلاعاتی که پرده از زندگی اسرارآمیز این دختر و کارهای بزرگی که در پشت جبهه کرده است را بر ما آشکار میکند. نکته جالب درباره کتاب آن جایی است که در حقیقت ما با فردی روبرو هستیم که محدودیتها او را در تنگنا قرار نمیدهد. به یاد صحبت یکی از اساتیدم افتادم که میفرمودند: برنامهریزیهای دقیق و روی کاغذ آمده و امثالهم کارگشای مسیر زندگی نیست بلکه گاهی اوقات برنامه داشتن در بیبرنامگی ظاهری است. هر انسانی ابتدا باید به آنچه وظیفهاش است فکر کند و وقتی آن وظیفه را یافت، تمام تلاش و کوشش خود را در زمینه آن وظیفه اجرایی کند. این دقیقاً همان برنامه زندگی است. چرا که بعد از انجام دادن هر مرحله خداوند با توجه به جهاد و پشتکاری که داریم به ما قدم دیگر را نشان میدهد. دیدگاهم همیشه نسبت به شهدا این بوده است که هر کدام از آنها بوی خاصی در زندگی خود داشتهاند و حس خاصی را به مخاطب منتقل میکنند باید بگردیم و شهیدی که زندگیش مطابق زندگی ما و آرمانهایش مطابق آرمانهایمان است را پیدا کنیم تا بتوانیم او را به عنوان شخصی که میتواند الگوی ما قرار گیرد انتخاب کنیم. شهید زینب کمایی هم به عنوان یک الگوی منحصر به فرد که کمتر در میان شهدا از آنها سراغ داریم زندگی به شدت قابل مطالعهای دارد. تصورش هم سخت است که یک دختر چهارده ساله مگر چه کار کرده است و چه فعالیتهایی انجام داده است که منافقین تحمل زندگی او در دنیا را نداشته و او را برای خود تهدید جدی تلقی میکردند. حالا میفهمم که علی آقا به چه دلیل این کتاب را بسیار دوست میداشته است. حجم انگیزه، امید، تلاش و پشت کار این دختر بیشک از آن گمشدههایی است که نه فقط نسل امروز، بلکه نسلهای پیشین نیز نیازمند شنیدن آن هستند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.