یادداشت مجتبی تقویزاد
6 روز پیش
من اما ریشه در خاکم! قصه و قصه و قصه. چیزی که در ادبیات داستانی مرا مسحور میکند قصه است. هرچقدر یک رمان، قصهی بیشتر و حادثهی بیشتر در خودش جا داده باشد، من بیشتر دوستش خواهم داشت. «بیپدر» دومین رمان «مژده سالارکیا»ست که به مدد قصههایش توانسته ضرباهنگ خوبی را از ابتدا تا پایان رمان حفظ کند. «بیپدر» رمان پاکیزه و سالمی است. سعی کرده است تمام قوانین نوشتن را به عالیترین شکل خود حفظ کند. برخورد کلاسیک-مدرنی با شخصیت دارد و ما سیر تحول شخصیتها را از ابتدا تا انتهای رمان پی میگیریم. هم تغییرات «صهبا» را میفهمیم و هم همراه «صهبا» قضاوتمان در مورد آدمها تغییر میکند. سالارکیا که دکترای زبان و ادبیات فارسی دارد، با شناخت مناسب از متون کهن فارسی توانسته است در جایجای رمان خود بینامتنیتی آشکار با متون کهن ایجاد نماید. اگرچه به شخصه اشارات مستقیم او به تصحیح مشخصی از شاهنامه را نمیپسندم و آن را در خدمت داستان نمیبینم (احساس کردم وجه معلم سالارکیا در اینجا پررنگ شده و میخواهد بهترین تصحیح را به مخاطب معرفی کند) اما ایجاد ارتباط معنایی بین داستانهای شاهنامه و داستان «بیپدر» قابل تامل است. نکتهای که شاید جای بحث داشته باشد، وفاداری سالارکیا به اسامی شاهنامه و استفاده معنایی ازاسامی در رمان است. در واقع سالارکیا با انتخاب این اسامی بخشی از شخصیتپردازی خود را بر عهدهی شاهنامه گذاشته است. اگر نبود اشارات مکرر در متن رمان به شاهنامه، شاید این نامگذاری پذیرفته بود، اما با اشارات فراوان به وجه تسمیه، نوعی توضیح واضحات را به ذهن متبادر میکند. رمان «بیپدر» که ریشه در خون و خاک دارد؛ به هوشمندی تمام عنصر خون (پدر) را در خود حذف و عنصر خاک (مادر) را پررنگ میکند. «بیپدر» شاید در مرز درخشان شدن متوقف شده باشد، اما رمانی قابل تامل است و به نظر میرسد باید بیشتر و بیشتر خوانده شود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.