یادداشت

دریا

1403/5/18

گتسبی بزرگ
        شخصیت گتسبی را در یک کلام می‌توانم سادگی باشکوه توصیف کنم.

بعد از خواندن این کتاب عزیز برای بار دوم، به این فکر می‌کنم که کاش عشاق معروف افسانه‌ای یا تاریخی هم همین‌طور اسمشان می‌ماند؛ یعنی فقط اسم آنکه عاشق است. انگار خارجی‌ها به این روش علاقه‌مندترند؛ گتسبی بزرگ، اوژنی‌گرانده،... ایرانی‌ها ولی به معشوق هم اهمیت می‌دهند؛ لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد... حتی آنقدر که اسم او اول می‌آید. اگر عاشقانشان بودند شاید حتی از آوردن نام خود ننگ داشتند، چرا که بین عاشق و معشوق حقیقی من و اویی وجود ندارد. همه اوست.

تام و دیزی طبق نوشته‌ی خود کتاب که کاملا درست است، "آدم‌های بی‌قیدی بودند. چیزها و آدم‌ها را می‌شکستند و بعد می‌دویدند و می‌رفتند توی پولشان، توی بی‌قیدی عظیمشان یا توی همان چیزی که آن‌ها را به هم پیوند می‌داد، تا دیگران بیایند و ریخت‌وپاش و کثافتشان را جمع کنند." موجودات نفرت‌انگیزی نیستند؟ 

در پایان کتاب چند نامه درباره‌ی گتسبی از و به اسکات فیتس‌جرالد نوشته شده که خواندنی بودند. نویسندگان دیگر، گتسبی را پیشگامی بزرگی در عرصه‌ی ادبیات دانسته‌اند. من هم موافقم. درگیر کردن احساسات در عین ایجاز، سمبلی از عاشق دلنشین ساختن، استفاده از جزئیات نمادین مثل چشمان دکتر اکل‌برگ، کار هر کسی نیست و فکر می‌کنم استفاده از راوی‌ای که در داستان است ولی نقش کمرنگی دارد آن زمان رایج نبوده. 

و در نامه‌های اسکات به ویراستارش آقای پرکینز چیز جالبی پیدا کردم. ترس از نویسنده‌ی خوبی نبودن، وحشت از استعداد طبیعی نویسندگی نداشتن. یادم هست توی کتاب راهنمای دوست‌داشتنی بودن به روش آدری هپبورن خواندم که حتی آدری هم اعتماد به نفس کافی نداشت. گاهی می‌مانم که منشاء این اعتماد به نفس کجاست که آدم‌هایی اینقدر بزرگ سخت در خودشان پیدایش می‌کنند و کسانی دیگر بدون قابلیت آن همه زیاد از آن دارند؟

پیشنهاد می‌کنم اگر کتاب را خواندید، نامه‌ها و نقدهای آخر آن را جا نندازید و حتما بخوانید. نکات جالب توجهی در آن‌ها هست. قسمت‌هایی از آن‌ها را به عنوان بریده کتاب می‌نویسم ولی لذت خواندن کاملشان را از دست ندهید.

ترجمه‌ی خوبی هم داشت. راضی بودم.
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.