یادداشت مهدیا مهدویان

شب های بی ستاره
        توصیف جنگ و حال و هوای اون زمان از زبونیه ذختر نوجون 
به نظرم شاید خیلی چیز خاصی نداشت و تقریبا تا اواسط داستان روند یکنواختی داشت و تا قبل از ریختن روغن چرخ داخل ظرف عسل اتفاقی نمی افتاد  بعئد از اون چدین اتفاق پشت صسر هم رقم خورد و از نظر قصه ناگهان تموم شد ومن بعد از اتمام کتاب باخودم گفتم خوب که چی 
یه جوارایی روایت آقا مسعود رو وسط راه ولش کرد
در کل بد نبود..
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.