یادداشت
1402/4/19
4.6
32
نوجوان بودم و تابستانها به خانه عمه میرفتیم، با بچه ها بازی میکردیم و من سراغ کتابخانه پسرعمه بزرگ ترم میرفتم و این داستانها را با اشتیاق میخواندم و لذت میبردم. مجید در ذهنم با مجیدی که بعدها در صفحه تلویزیون رونمایی شد (و از آن هم بسی لذت بردم) متفاوت بود، مظلوم تر بود، کتک خور تر و بدبخت تر و کمتر خنده دار. بزرگ شدیم، مجید تلویزیون هم بزرگ شد و کارگردانش هم دیگر بین ما نیست. عمه هم پیر شده و آن خانه بزرگ ویلایی را فروختند. شنیدم هوشنگ مرادی کرمانی هم تصمیم گرفته دیگر ننویسد. روزگار غریبی است
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.