یادداشت محمدقائم خانی

تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر
        .

روشنفکران روسیه هم الگویی برای اصلاحات اجتماعی و مبارزه با استبداد حاکمیت بودند. به همین دلیل انقلاب اکتبر روسیه یکی از اثرگذارترین رویدادهای خارجی قرن نوزدهم بود که تحولات زیادی را در ایران ایجاد کرد. شیوع اندیشه‌های سوسیالیستی در ایران به دنبال انقلاب اکتبر در روسیه، تأثیر تعیین‌کننده‌ای چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم، بر بخش مهمی از روشنفکران گذاشت. 

تجددطلبان قرن نوزدهم، فلاکت جامعه ایرانی و مشکل عقب‌ماندگی را عمدتاً ناشی از استبداد می‌دانستند و همگی به برقراری حکومت قانون، دفع استبداد و بالا بردن سطح آگاهی و دانش مردم تأکید داشتند.  

سیدحسن تقی‌زاده که خود یکی از فعالین جنبش مشروطه بود، ده سال پس از انقلاب مشروطه، با تأسیس مجله کاوه در آلمان به ترویج اندیشه‌های مربوط به ارزش‌های ملی و وحدت و یکپارچگی ناسیونالیستی پرداخت. ضرورت حفظ تمامیت ایران طی جنگ جهانی اول و سال‌های پس از آن، ملاحظات اولیه مربوط به تجدد از قبیل حکومت قانون، آزادی‌های سیاسی و غیره را کم‌رنگ‌تر کرده بود. هدف مجله کاوه که در آن علاوه بر تقی‌زاده، روشنفکران برجسته دیگری چون محمد قزوینی و جمال‌زاده قلم می‌زدند، ایجاد و تقویت روح ملی از طریق نوشته‌های تحقیقی درباره گذشته تاریخی و ادبی ایران بود. بعد از مجله کاوه باید از مجله ایران‌شهر نام برد که طی سال‌های 1922 تا 1927 در برلین منتشر می‌شد. نویسندگان این مجله که بعدها روشنفکران دوره رضاشاهی را تشکیل دادند، بیش از پیش در جستجوی هویت قومی و تحقق و تحکیم وحدت ملی ایران بودند.  

آرمان‌های نسل جدید از روشنفکران و تجددطلبان ایرانی، در واقع اساس کار سیاسی رضاشاه در دوران حکومتش می‌گردد... سال‌ها بعد که سعید نفیسی مورخ و ادیب برجسته ایرانی مأموریت یافت تاریخ سلطنت رضاشاه پهلوی را بنویسد، ترازنامه‌ای از اقدامات انجام شده را به دست داد که دقیقا نشان‌دهنده اقدامات یا اصلاحاتی است که هدف آن‌ها دست یافتن به آرمان‌های وحدت ملی روشنفکران و تجددطلبان نسل جدید است. در دوران وی نهضت‌ها و حکومت‌های محلی و نیروهای عشایری شدیداً سرکوب شد و یک قدرت سیاسی و نظامی متمرکز و قوی به وجود آمد.  

اغلب تجددطلبان و مشروطه‌خواهان که حقیقتا برای حکومت قانون و آزادی‌های سیاسی سینه چاک می‌کردند، به نوعی با استبداد رضاشاهی کنار آمدند و تصریحا یا تلویحا از اقدامات رژیم وی حمایت به عمل آوردند.  
بخش مهمی از روشنفکران تجددخواه به تشویق حکومت اقتدارگرایانه دوران رضاشاهی و توجیه روش‌های دولت‌مدار وی پرداختند. آرمان تجددخواهان از آزادی و حکومت قانون به سوی نوعی میهن‌پرستی (وحدت ملی) و ناسیونالیسم مقتدرانه چرخش نمود.  

به نظر می‌رسد که به دو لحاظ حکومت رضاشاه، از دیدگاه تجددطلبان ایرانی قابل توجیه بود. اول اینکه با تجدید سازمان نیروهای نظامی و ایجاد یک ارتش متمرکز با تجهیزات نسبتا جدید و مناسب، اولین خواسته و انگیزه تجددطلبی در ایران را، که به دنبال شکست ایران در دو جنگ با روسیه نضج گرفته بود، تا حدود زیادی برآورده می‌نمود. البته در کنار این کار که مهمترین بخش نیروی مادی و اقتصادی رژیم را به خود اختصاص داده بود، یکی دیگر از آرمان‌های مهم تجددطلبان، یعنی گسترش تعلیم و تربیت و دانشگاه‌ها به شکل غربی و اتخاذ علوم و فنون پیشرفته از این طریق و انجام اصلاحات اداری و غیره نیز، کم و بیش جامه عمل به خود می‌پوشید.  

بسیاری از محققین، به خصوص آنها که دارای گرایش‌های مارکسیستی هستند، دچار این سوءتفاهم شده‌اند که گویا رضاشاه روابط سرمایه‌داری، یا به عقیده بعضی‌ها سرمایه‌داری وابسته را در ایران توسعه داده و از این لحاظ او را می‌توان نماینده طبقه بورژوازی نوخاسته در مقابل فئودالیسم در حال افول به شمار آورد. ارزیابی‌هایی از این دست تنها می‌تواند ناشی از ظاهربینی و سطحی‌نگری باشد وگرنه آرمان‌ها و نیز اقدامات رژیم رضاشاهی تماما در جهت ایجاد یک اقتصاد متمرکز دولتی و یک نظام سیاسی سرکوبگر و ضدآزادی بود. این رژیم علی‌رغم سرکوب طرفداران عقاید مارکسیستی (اشتراکی)، آشکارا تحت تأثیر سیاست‌های اقتصادی شوروی قرار داشت.  

دوران حکومت رضاشاه در واقع مصادف است با تحکیم دیکتاتوری کمونیستی در شوروی، حکومت اقتدارگرایانه و ناسیونالیستی ترکیه، و نیز پیدایش حکومت‌های توتالیتر در غرب یعنی فاشیسم در ایتالیا و مهم‌تر از آن ناسیونال سوسیالیسم در آلمان. اغلب تصور بر این بود که این حکومت‌ها، که در افکار عمومی آینده درخشانی هم برایشان پیش‌بینی می‌شد، پیشرفت‌های چشم‌گیر اقتصادی، صنعتی و نظامی را عملاً در سایه دیکتاتوری سیاسی به چنگ آورده‌اند. و این می‌توانست توجیهی باشد برای تجددطلبی توأم با استبداد رضاشاهی.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.