یادداشت مریم مهدی زاده
1402/9/10
3.6
6
شهید عشق روایتی (به تعبیر ناشر و شاید نویسنده)عارفانه از زندگی امام حسین (ع) است از زمان مرگ معاویه تا روز عاشورا. نقطه قوت کتاب را تفاوت مذهب نویسنده می دانم. برایم جالب بود امامم را این بار از نگاه یک حنفی مذهب ببینم و جالب تر آنکه فکر نمی کردم توصیف اتفاقات روز عاشورا و شهادت امام و یارانشان از زبان یکی از برادران اهل سنت اشک هایم را جاری کند. در خواندن این کتاب باید به دو نکته توجه کرد: ۱. بدانید مستند تاریخی نمی خوانید. پس دنبال اثبات صحت و سقم تک تک گزاره ها نباشید. ۲. آن روایت هایی هم که مورد استفاده نویسنده قرار گرفته از منابع مورد قبول اهل سنت است و لزوما با گزارش های مورد قبول شیعیان یکسان نیست(البته باید گفت که در نقل گزارش های مربوط به زندگی امام حسین (ع) مثل بسیاری دیگر از موضوعات تاریخی بین اساتید ما هم اختلاف است)، حدود ۵۰ مورد اختلاف در نقل گزارش ها به چشمم آمد، شاید بیشتر هم باشد. در چاپی که من خواندم هنوز غلط املایی وجود داشت!دز بعضی قسمت ها بیش از حد بر روی یک موضوع تاکید شده بود که خواننده را خسته و بی حوصله می کرد، در بعضی موارد هم مسئله ای ساده بسیار پیچیده مطرح شده بود که مخاطب فراموش می کرد در حال خواندن یک رمان تاریخی است. چند مورد در این کتاب برجسته به نظر می آمد: ۱. لزوم تبعیت از ولایت، اینکه ولایت امامان معصوم ادامه نبوت پیامبر ص است و نقش تبعیت از ولایت در سعادت انسانها به خوبی بیان شده است. ۲. در جایی ذکر خیر سعد بن ابی وقاص اتفاق افتاده بود و ذکر این گزارش که او از باقی ماندگان در کنار امام علی (ع)در دفاع از پیامبر(ص) در جنگ احد بود و البته اشاره ای به کناره گیری او در جریان بیعت با امیرالمومنین(ع) و جنگ های سه گانه در دوران ایشان نشده بود. در حالیکه طبق نقل های مورد قبول شیعیان سعد بن ابی وقاص در جنگ احد از فراری ها بود و در زمان امیرالمومنین (ع) در گروه معتزله سیاسی، همان ها که ضایع کردن حق و یاری نکردن باطل از ویژگی هایشان در کلام امیرالمومنین (ع) بود. از این نگاه نویسنده این را فهمیدم که او ظاهرا تمایلی به بررسی گروه های گوناگون مردم ندارد. بیشتر دوست دارد مردم در دو دسته تقسیم شوند. شبیه این حالت در صفحات دیگر هم دیده می شود مثلا در نسبت دادن سخنی به امام(ع) هنگام خروج از مکه: "خداوند یار و یاور کسانی باشد که می آیند و کسانی باشد که نمی آیند." چندین بار این عبارت به مناسب های مختلف به امام نسبت داده شده، انگار نویسنده نمی خواهد در ذهن مخاطب دوگانگی ایجاد کند و فرق بگذارد بین آنها که به بهانه ای حسین (ع) را یاری نکردند و البته در مقابل او هم قرار نگرفتند و آنها که او را یاری کردند. دوست دارد به آن دو گانه ی واضح تر بپردازد یعنی حسینیان و یزیدیان ۳. انگار رگه هایی از مجبور بودن و تن سپردن مذموم به قضا و قدر در لابه لای سطور به چشم می خورد. جملاتی مثل این خواست خدا بود، خدا این طور خواست و ...شبیه همان تفکر خدا چنین کرد که امویان سعی در گسترشش داشتند البته با این تفاوت که محکوم دانستن یزد و امویان مورد توجه نویسنده بود، شاید با نظریه شهادت هم بعضی از جملات نویسنده همخوانی داشته باشد به این معنا که امام به قصد شهادت و به سمت شهادت می رفت. ۴. تلاش نویسنده در نسبت دادن سخنان و حالات هم شان معصومین و بزرگان به ایشان به نظرم ستودنیست. ۵. امامی که کتاب شهید عشق به مخاطب معرفی می کند شاید آن امام دیدگاه مطلوب شیعه نباشد ولی امام منفعل و شبه وامانده و مستاصل داستان بریده بریده هم قطعا نیست. امام فعال است. همیشه حضور مقتدر در صحنه دارد. صحبت می کند، احتجاج می کند، گلایه می شنود، عذر می پذیرد و ... شاید بهتر باشد این طور بگویم امامی که در مجموع بعد از خواندن کتاب شهید عشق در ذهن مخاطب تصویر می شود شبیه امام سوم شیعیان است. ۶. نسخه ای که من خواندم متاسفانه فهرست مطالب نداشت. پی نوشت و فهرست منابع و نمایه هم نداشت (البته می دانم شاید انتظار فهرست منابع داشتن از رمان های تاریخی انتظار زیادی باشد).
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.