یادداشت صبا
1403/11/11
اگر اتفاقات داستان را از آخر به اول برگردانیم از صدای هقهق بندنیامدنی گریه میرسیم به صدای گنجشکان در روزهای گرم بغداد. روزهایی که فرقهگرایی گریبان مردم همسایه را نگرفته بود. جغرافیای یکسان سرنوشتهای مشابه به بار آورده. دخالت کشورهای خارجی و ضعف دولت داخلی با چاشنی خصومتهای مذهبی و فرقهای که گاه و بیگاه سرزمین را چون جسمی بیجان تکهتکه میکند و با هر انفجار عدهای را به بهشت، عدهای دیگر را به دوزخِ سرزمینهای دور و بازماندگان را به جهنم میفرستد. مریما داستان سه نسل از خانوادهای مسیحی در بغداد را به ما نشان میدهد. عراق دوران پادشاهی، عراق صدام و عراق بعد از آمریکا. عراقی که نخلستانهایش را نهرهای خون آبیاری میکند. سرنوشت شوم عراق با کشورهای همسایهاش قابل مقایسه است. مهاجرت راه ناگزیر جوانترهاست و برای آنها که نمیخواهند یا نمیتوانند کشور را ترک کنند زندگی در گذشته خوش مسکن روزها و شبهای سخت وطن است. نخ تسبیح اعضای این خانواده مریم مقدس است. مریمی که در اینجا رنجورتر از مسیح ظاهر میشود. داستان دو راوی دارد. یوسف مردی هفتادوششساله و مها دختری بیستساله که بنابر شرایط زمانه حالا در یک خانه زندگی میکنند. خانهای که زمانی یوسف ساخت تا همهی اعضای خانواده در آن زندگی کنند. اما عکسهای آدمها بیش از خودشان در آن خانه زندگی کرد. آنچه در حین خواندن کتاب مدام احساسش میکردم حس همدردی بود. تاریخ ناگوار که توسط حاکمان سلطهگر به موازات هم پیش میرود میبایست مردمان خاورمیانه را بهم نزدیکتر میکرد و همدردی، همدلی پیش میآورد. صد عجب که درد مشترک از هم دورشان کرده. برخلاف مها که از بدو چشم گشودن روز خوشی در کشورش ندیده، یوسف روزهای خوش وطن را لمس کرده، اوج و پیشرفت را به شیرینی خرما چشیده و حالا سالهاست که به نظاره بیسر شدن نخلها نشسته. وقتی نفر تبدیل به شخص شود، داستان کشتهشدن، زنده میشود. سنان انطون از خشم و تباهشدن زندگی میلیونها انسان گذر نکرده و مها نه تنها صدای عراقیهاییست که وطن حتی خانهای هم از آنان دریغ کرده بلکه صدای چندصد میلیون مردم همسایهاش نیز هست وقتی در مصاحبه تلویزیونی میگوید:《 ... اینا چطور تونستن این همه اسلحه و مهمات رو از نقاط بازرسی عبور بدن؟ پس کو امنیتی که حرفش رو میزنن؟ مطمئنا کوتاهی و سهلانگاری شده. یا اینکه جون ما براشون ارزشی نداره...》 این سؤالیست که این روزها از خودم میپرسم: چقدر جان ما و کیفیت زندگی ما برای حکومتهای خاورمیانه اهمیت دارد؟
(0/1000)
نظرات
1404/3/29
عراقی که تازه شروع کرده به ساختن زیرساخت ها یش با ایرانی که در این سال ها ده ها سد و پتروشیمی و پالایشگاه و صدها راه و پل و راه آهن و غیره غیره ساخته، قابل مقایسه است؟ به قول یک هموطن دیگر ما: طبقه متوسط ایرانی جوری در رفاهزدگی غرق شده که بعضی چیزها برایش غیرقابل درک است. خلاصه اینکه هموطن عزیزم، بله برای ایران و حکومت فعلی آن، جان شما و کیفیت زندگی تان مهم است. بسیار مهم. زندگی شما مهم است، که جوانمردان جمهوری اسلامی ایران این همه سلاح با کمترین هزینه ساختند که در این مواقع بتوانند دفاع کنند.
0
1404/3/29
۲- کواکوپتر و مهمات و دستگاههای اینترنت استارلینگ و غیره از طریق کولبرها و قاچاقچی از مرزهای بعضی همسایه ها، وارد ایران شده که بسیار ناگوار است. خواهش میکنم توجه بفرمایید آیا هر بار خواستند با این کولبرها و قاچاقچی ها مقابله کنند، همین شبکه اینترنشنال و بی بی سی فارسی نبودند که سینه چاک دادند که: ای وای حقوق بشر ای داد ضعیف کشی به دست عمال حکومت! آیا همین ما ایرانی ها نبودیم و نیستیم که می نشینیم پای اخبار امثال اینترنشنال؟ طنز تلخ تاریخ این که بودجه اینترنشنال را همین سگ هار که الان بچه هایمان را میکشد، داده و می دهد! این مهمات کی وارد ایران شده؟ دیروز؟ خیر، این ها برنامه ریزی میکنند، این خبیث ها ماه ها پیش همه این تجهیزات را وارد کرده اند، وقتی که احساس کردند در ایران بین بنده و شما شکاف این قدر عمیق شده که اگر حمله کنند، ما با هم متحد نخواهیم شد و از کشور دفاع نخواهیم کرد و فکر باطلشان این بود که بنده و شما می نشینیم تا کشور را تجزیه کنند.
0
1404/3/29
سخن آخر این که از این به بعد ما هم باید برای ایجاد و حفظ امنیت تلاش کنیم. به این ترتیب که نگذاریم ظرفیت نیروهای امنیتی کشور تلف شود و مشغول چیزهایی باشند که صهیونیست برنامه ریزی کرده. الان همان بسیجی هایی که بعضی، به آن ها ، بدبین بودند، دارند کمک میکنند جلوی این مهمات و استفاده از آن ها گرفته شود. همان بسیجی ها جانشان را می دهند که گرد به روی شما نشیند، خدا را شکر که دشمنان ما از نادانان هستند، نمی بینند و درک نمیکنند که من جانم را می دهم تا یک تار مو شما و هر هموطن دیگر کم نشود
0
ضحی مختارزاده 🇮🇷
1404/3/29
0