یادداشت ز.مسعودی

ز.مسعودی

1402/11/28

                از وقتی بچه بودم، تا قبل از خواندن این کتاب، همیشه این‌طور فکر می‌کردم که امامان آمدند، شهید شدند، رفتند و دوباره مردم در جهالت و بیچارگی فرو رفتند؛ و باز امام دیگری آمد و آخری را دیگر خدا نگذاشت ببینیم چون از همان اول معلوم بود که چی می‌شود. 
این تفکر خواه نا خواه یک جور خط بطلان می‌کشد بر طرح الهی هدایت! و گویا که تمام زحمات، دائم بر باد می‌رفته و انگار نه انگار که امامی آمده و امامی رفته. این فکر با این باورِ رایج پررنگ تر میشد که :«مردم عصر حاضر شاید ظاهر  متمدنانه ای داشته باشند اما انسانیت در گذشته بیشتر بود» یا باورهایی شبیه به این. 

این کتاب اما این باورها را به هم زد. اینجا من فهمیدم داشتن دید تاریخی یعنی چه. دید تاریخی یعنی وقایع را مثل یک کل منسجم از بالا ببینی و فهم کنی. من برای اولین بار اینجا با تشبیه انسان ۲۵۰ ساله آشنا شدم و باور دارم که بدون این نگاه، حرف زدن درمورد امام غایب، اصلا حرف زدن درمورد اسلام و ولایت، جز سخنانی بی پایه و اساس چیزی نخواهند بود.  اینجا یاد گرفتم هر امام، مثل معلمی بوده برای یک پایه از کلاس درس بشر؛ و بعد این بشرِ یک پایه بالا تر رفته را می‌سپرده به دست معلم کاردان بعدی. این کتاب را بگذارید در صدر لیست «حتما باید بخوانم»‌ هایتان. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.