یادداشت motahare ghaderi

                تموم شد. اوایل خوندنش یه حس جوگیری داشتم وعشق و این حرفا.
بعد قصه به قصه نا امید  تر شدم. نه اینکه بد و نا امید کننده باشه ها. فقط با اون گیمن خفنه فاصله داشت. این خیلی حس خوبیه که بدونی نویسنده هایی که بیش از اندازه خفنن هم یه روزی تازه کار بودن. اصن دیدن این ماجرای پیشرفت به آدم امید میده که شاید منم یه روزی یه چیزی شدم. فقط نباید جا بزنم.
خیلی جالبه (و شایدم مسخره) که من بیشتر از اینکه از داستانای کتاب چیزی دریافت کنم، ازمقایسه‌ی  قلم نویسنده با کتاب های خفنی که بعد تر نوشته کلی چیز یاد گرفتم.

اما خود داستانا. پل ترول فوق العاده بود هرچند میتونست فوق العاده تر باشه. اکتبر روی صندلی رو دوست داشتم تا حدی و مرغ خورشید به نظرم خیلی باحال بود. 
بقیه داستانا شاید ایده های خوبی داشتن ولی خیلی آبکی(نسبت به سایر کارهای گیمن) به نظر میومدن.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.