یادداشت الهه عباسپور

        از مک‌کوی قبلا کفن جیب ندارد را خواندم. به اعتبار و اعتماد آن یکی، این را هم خواندم. آن را بخوانید. البته نه همراه با عامه‌پسند بوکوفسکی؛ چون من نوجوان ساده خبط کردم و با هم خواندمشان و الان توی ذهنم یک چیز پراکنده و درهمی از داستان هر دوشان هست.
اما راجع‌به این؛ 
ایده تیتر هر فصل را خیلی دوست داشتم. خودش یک روایت کوتاه بود.
اول کتاب، آخر داستان معلوم است. با این حال تا انتها می‌روی. هرچند همه چیز برای گلوریا و همه رقاص‌ها و رقاصه‌ها (از کلمه رقاصه خوشم می‌آید) تکرار و تکرار است، اما خواننده هر بار با برش جدیدی از این چند ماه مواجه می‌شود و حوادث تازه‌ای را می‌بیند. دو امتیاز برای کشش خوب داستان!
ترجمه سپانلو روان و گیراست، خیالتان راحت.
ایده کلی داستان هم با واقعه تاریخی که روایت می‌شود (ماراتن رقص که در ۱۹۳۰ رواج می‌گیرد) هم‌خوانی کامل دارد.
بعضی گره‌افکنی‌ها به نظرم الکن آمدند، یا شاید من درست نفهمیدم. بیشتر به نظرم الکن بودند!
دیگر چه؟
دیگر این که، پرداخت شخصیت‌ها هم خوب است.
و حجمش کم است؛ خواندنش خیلی وقتتان را نمی‌گیرد!

(نمی‌توانم حرفه‌ای‌تر از این نقد بنویسم و ناراحتم!)
      
14

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.