یادداشت مهدی پیرهادی
1403/12/8
صفری رمانش را در 17 فصل و با دو روایت نوشته است. دو روایتی که قرار است هم قهرمان را بهتر به خواننده بشناسانند و هم در جاهایی تلخی داستان را بگیرند. یکی روایتی است که در زمان حال به پیش میرود و دیگری فلش بک. فلش بکهایی که البته گاهی حتی دو فصل بین روایت حال فاصله می اندازند و حوصله سر بر میشوند. رمان پر از اتفاق است و همین هم باعث شده که خیلی کم به اطناب بیفتد. اما روایت یکدست و بدون برآمدگی این اتفاقات کمی خسته کننده شده است. در بخشهایی از کتاب که خواننده منتظر جزییات و اطلاعات بیشتری است، نویسنده ریتم را کند نمیکند و با همان قلم روان از ماجرا عبور میکند. مثلا در جایی از رمان هلمیا و خواهرش که ناجی امیرعلی هستند خیلی زود پرونده شان بسته میشود و بدون شخصیت پردازی خاصی از داستان خارج میشوند. درباره داعش هم همین نکته صادق است. چیزی که از داعش می بینیم از سطح یک گزارش بالاتر نمیرود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.