یادداشت سید محمدعلی نیکنام
1404/6/3
امروز تمومش کردم یک روز بعد از اتمام ماه صفر لباس مشکی عزا به تنم نیست و اینکه محرم سال بعدی رو ببینم روز به روز داره بیشتر منو میترسونه شبلی، مرد نصرانی ای به عشق راحله ، دختر جوان طائفهی مسلمان عرب به دین اسلام مشرف میشه و در روز عروسی لحظهای که از محرم شدن راحله به سبلی فقط یک خطبه باقی مونده،صدایی به گوش شبلی میرسه که هیچکس از حاضران مجلس اون صدا رو نمیشنون آیا کسی هست که مرا یاری دهد همین یک جمله شبلی را از سر سفره عقد معشوقش بلند میکنه و تو بیابون های عراق سرگردون صاحب صدا میکنه. صاحب صدایی ای که خیلی سوال تو ذهن جوان شبلی تازه مسلمون شده قرار داده. همه میگویند ظهر ،مسیح را دیگر بار به صلیب خواهند کشید او به دنبال مسیح عصر و زمانش میرود و همین مسیر میشود اغاز سفر حقیقت و چون به انتها میرسه اینطور تموم میشه که من- حقیقت را- در زنجیر دیدهام. من-حقیقت را -پاره پاره-بر خاک دیدهام. من-حقیقت را-بر سر نیزه-دیدهام روز واقعه بلا شک از همه نظر خوب و درست بود شما هم حتماً بخونین شاید حقیقت رو طور دیگری پیدا کردید
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.