یادداشت سیده سارا حسینی
1402/3/31
در کل کتاب جالبی بود و بیشتر داستانهاش برام جالب بودن، ولی بعضی از روایتها هم به نظرم بیمعنی بودن. مثلا: «نوآموزی از پدر نیستروس، کشیش اعظم صومعهی اسکتا پرسید: برای رضایت خدا چه باید بکنم؟ پدر نیستروس پاسخ داد: ابراهیم غریبان را پذیرفت، خدا خشنود بود. الیاس از بیگانگان خوشش نمیآمد، خدا خشنود بود. داود به آن چه کرد مغرور بود، خدا خشنود بود..... از روح خودت بپرس که چه کار دوست دارد بکند. وقتی روحت با رویاهایت در توافق باشد، خدا خشنود است.» این قابل درک نیست برام. یعنی هر کاری دوست داریم بکنیم و خدا خشنود است؟ یا روحمون کار اشتباهی نمیکنه؟ پیامبر و غرور؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.