یادداشت نازنین مسافر
1404/2/24
《اشک پدرانم در رگ های من جاری بود.مثل داستان دختربچه هایی که از گردن درد مزمن رنج می بردند و بعدها می فهمیدند که یکی از اجدادشان خود را به دار اویخته بود.》 ما همیشه درد های زیادی رو با خودمون داریم اما اینکه این درد ها برای ما هستن یا به ما هدیه داده شدند مشخص نیست. فکر می کنم امیر همان شخصیتی هست که من در اخر از این کتاب برای خودم برمیدارم شخصیتی که من اورا پیش از این کتاب هم به خوبی می شناختم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.