یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی
1400/9/18
خانم #نفیسه_مرشد_زاده رو از دوران #داستان_همشهری خوانی میشناسم. سردبیر خلاقی که عاشق #سرمقاله هاش بودم. سرمقاله هایی که با روایت های داستانی شروع میشدن و یک جوری به موضوع اصلی مجله ربط پیدا میکردن. اما یک جایی مجله رو ترک کردن و رفتن به سوی دنیای نشر. حالا اسم نفیسه مرشد زاده نشسته کنار اسم #نشر_اطراف. نشری که که با وجود تازه تاسیس بودن مخاطب خودش رو پیدا کرده. اولین کتابی که از این نشر خوندم #کآشوب بود. کتابی که در نوع خودش خاص بود. و بالاخره یه کتاب دیگه از نشر اطراف. #این_هم_مثالی_دیگر. با اینکه خودم داستان نویس هستم ولی علاقه زیادی به روایت دارم. اصلا یکی از دلایل علاقه ام به داستان همشهری روایت های مجله داستان بود. این هم مثالی دیگر در واقع یک کتاب رواییه. چهار جستار از #دیوید_فاستر_والاس یک سخنرانی در جمع دانشجویان. سخنرانی جالب و تاثیرگذار یک روایت درباره حادثه #یازده_سپتامبر و #برج_های_دوقلو که از زاویه دید متفاوتی روایت شده. یک روایت درباره جشنواره #لابستر که بیشتر به مذمت این جشنواره پرداخته. و کلا به مذمت شیوه طبخ لابستر. میگوهای بزرگی که زنده طبخ میشن. روایتی که به انسانیت آدم تلنگر میزنه. و یک روایت درباره یک بازیکن تنیس و تماشای بازی #راجر_فدر یکی از نوابغ تنیس که البته این بخش برای من جذاب نبود. اما بقیه بخش های کتاب انقدز جذابیت داشت که منو مجاب کنه بقیه جستارهای نشر اطراف رو بخونم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.