یادداشت شخصی به نآم صآینآ 🫤
1403/11/26

_ هرشب زودتر از موعد آماده میشد تا فقط اورا ببیند. _ به قولی که به او داده بود عمل نکرده بود و عاشقش شده بود. _ دوست داشت فقط کسی درکش کند. _ سعی داشت میان سخن های خود عشقش را نسبت به او بفهماند. _ ای کاش همان لحظه رفته بود. _ عشق همیشه فریبنده است ، هیچوقت حقیقت نبوده است و بیشتر کارش دل شکستن است... کتاب رو یه روزه تموم کردم. قشنگ بود . یکم وسط مکالمه ها گیج میشدم ولی داستان قشنگی داشت . آخرش بد ضد حالی خوردم که باعث شد به خودمم شک کنم که آیا ممکنه این اتفاق بیوفته برام یا نه . امانتی از ویکتوریا بود .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.