یادداشت فهیمه ایمانی

در یک ظهر داغ تابستان دختری از بصره آمد
        از جمشید خانیان،فقط #یک_جعبه_پیتزا_برای_ذوزنقه_کباب_شده از انتشارات کانون پرورش فکری را خوانده بودمو آنقدر برایم جذاب بود که از آن کتاب هاست که عموما در لیست معرفی هایم قرار دارد.#در_یک_ظهر_تابستان_دختری_از_بصره_آمد را در نصف یک روز خواندم.از ابتدای داستان شما‌ را با رمز و رمزگذاری آشنا میکند و نویسنده تاکید میکند "این چیزی که دارم مینویسم نامه نیست، رمز است". نه تنها اول هر بخش از رمز استفاده میکند ،حتی معشوق مورد نظر داستان هم خانم xنام دارد.جذاب است از حیث رمزگشایی یک ماجرای عشقی.البته نه یک ماجرای عشقی که در واقع سه ماجرا.سه پسر نوجوان که عاشق یک نفر میشوند.نویسنده به خوبی عشق نوجوانی را با تمام ویژگی هایش به مخاطب معرفی میکند،به طوری که برای معرفی عشق نوجوانی شاید یکی از کتابها همین باشد.عشق نوجوانی که سطحی ست ،گذرا ،مبهم و کاملا متفاوت عشق در سنین بالاتر.اما کتاب ابهامات زیادی برایم داشت،شاید بگویید روش کار آقای خانیان در اوایل کتاب همین است،اما من این ابهام را تا اخر داستان با خودم همراه داشتم.شاید دلیل اینکه گمان میکردم این اولین کتابی ست که از ایشان مطالعه کردم هم همین باشد.دختری که از بصره امد و در آبادان محله این سه دوست ساکن شد،آبادان در قصه، شخصیت داشت و بوم آن شهر نقش خوبی در داستان داشت اما میتوانست قصه، آبادانی تر باشد و پر رنگ تر ببینیمش.راستش را بخواهید از حیث محتوایی،نپسندیدم.اینکه سه نوجوان عاشق یک نفر بشوند و این رقابت را ولو غیرجدی در قصه شاهد باشیم،برای نوجوانی که خودش درگیر تمام ابهامات "عشق نوجوانی"ست،باعث سردرگمی بیشتری خواهد شد.با تمام این اوصاف،این یادداشت را یک معرفی کتاب نوجوان نمیدانم،تنها نقد و نظری ست پیرامون کتابی که این روزها به چاپ سوم رسیده.
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.