یادداشت Mari
1404/1/6
من عاشقم، عاشق قلم آقای معروفی، عاشق غمِ غربت، تنهایی و دلتنگی پس زمینه ی تمام نوشته هاش... وقتی کتابهاشو میخونم؛ احساس میکنم تمام ِاین غمِ غربت و تنهایی و دلتنگی از گوشت و پوست و خون و استخون من بیرون میاد و کلمه میشه  توی کتابهای آقای معروفی. آخ آقای معروفی ... میدونم این غم و بیچارگی شخصیتهای کتابهاتون بته به عمل نیومده. چه رنجی کشیدین؛ تبعید و دوری از وطن، خانواده و دوست. تنهایی. دلتنگی. غربت. مجید جوری از ایران میگه که انگار شما دارین میگین. جوری از غربت و تنهایی میگه که انگار شمایید. کاش شما نباشید. خوشحالم که هویت آدم هارو نمیشه عوض کرد حتی اگه تبعید شده باشید، اینجا نباشید و جای دیگه ای دفن شده باشید اینجایید بین ساعت ها و لحظاتی که کتابهاتون خونده میشن حضور دارین و زنده اید. امیدوارم دل تنگتون لحظاتی آروم گرفته باشه. شما اینجایید. لای خطوط کتاب و کلماتش. بین تمام صفحات کتابهاتون و چشمهایی که کلمات رو دنبال میکنن و احساسات غریبتون رو حس میکنن. شما همیشه اینجایید. زنده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.