یادداشت جوان
1402/5/4
قلمِ همیشه زیبای نادر ابراهیمی عزیز.. عنوان و جلد کتاب عجیب غریب هست و وقتی شروع به خوندن کتاب میکنی میگی خب که چی؟! قراره چی بشه؟! تحمل میکنی و میری جلوتر و هرچه جلوتر میری بیشتر شگفت زده میشی و بیشتر به فکر و قلمِ این مردِ خدا ایمان میاری.. کتاب داستان یک پدربزرگ هست که یکی از کلیههاش از کار میافته و تصمیماتی که دو نوهی عزیزش براش میگیرن روایت میشه.. تو این داستان نادر ابراهیمی به شدت با علمی که روح رو از انسانها بگیره و زندگی اونهارو ماشینی کنه مبارزه میکنه.. علم و تکنولوژیای که انسان بودن انسان رو ازش بگیره و صرفا تبدیلش کنه به یک ماشین که هیچ از زندگی نمیفهمه مورد نقد نادر ابراهیمی هست و اون رو با این داستان خیالی قشنگ که اگر درست پیش نریم شاید یک روزی به واقعیت بپیونده، بیان کرده.. دوستش داشتم. و من رو یک جاهایی برد به کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب آوینی و چه مردان با حکمتی...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.