یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی

مستند داستانی کف خیابون
        چرا باید کتاب «کف خیابون» را بخوانیم؟
یا چرا نباید بخوانیم؟ مدت¬ها پیش درباره کتاب¬های محمدرضا حدادپور جهرمی شنیده بودم. کتاب¬هایی که هم مخالفان سرسختی دارد و هم طرفداران پر و پا قرص.  هر دو گروه هم اعتراف می¬کردند که در این کتاب¬ها یک نوع ساختارشکنی رخ داده است. عده¬ای موافق این ساختارشکنی بودند و عده¬ای مخالف. من از میان کتاب¬های این نویسنده فقط « کف خیابون» را خواندم و تحلیلم فقط معطوف به همین کتاب است. سوژه اصلی کتاب درباره اتفاقات سال 88 است. اما داستان چند ماه قبل از انتخابات شروع می¬شود و سلسه حوادثی شخصیت¬ها را به کف خیابان و اتفاقات بعد قبل و بعد از انتخابات می¬رساند. نوع ارائه اطلاعات به صورتی است که مخاطب مجاب می¬شود نویسنده به اطلاعات دستگاه¬های امنیتی مرتبط بوده و  از اطلاعات دسته اول استفاده کرده است. این به این معنی نیست که صحت اطلاعات را تأیید می¬کنم به این معنی است که نویسنده از پس کار اطلاعاتی برآمده. چه دروغ و چه راست. حسن بعدی کتاب ریتم تند و نفس¬گیر کتاب است. یه کتاب کاملاً پلیسی پر هیجان که مخاطب را پای اتفاقات نگه می¬دارد. 
زبان نویسنده ساده و صمیمی است. اما بلاتکلیف. نثر بین زبان معیار و زبان محاوره معلق است. 
ریتم تند کتاب باعث شده نویسنده برای توصیفات هم همان ریتم تند را انتخاب کند. اما این توصیفات پویا نیستند و باعث ایستایی متن می¬شوند
نمی¬دانم چقدر با کتاب¬های محمدرضا حدادپور جهرمی و پیشینه آنها آشنا هستید. این داستان¬ها قبل از اینکه تبدیل به کتاب بشوند، در دنیای مجازی منتشر شده¬اند. یعنی اینکه نویسنده کتاب¬هایش را به صورت سریالی در کانال تلگرامی¬اش منتشر می¬کرده. همه ما می¬دانیم که فصل¬بندی کتاب با فصل¬بندی کانال¬های تلگرامی متفاوت است. فصل¬بندی مجازی بر اساس تعداد کلمه صورت می¬گیرد و فصل¬بندی کتاب بر اساس صحنه و زمان. که ممکن است تعداد صفحات دو فصل با هم اختلاف فاحشی داشته باشند. اما نویسنده زمان تبدیل این داستان¬ها به کتاب برای فصل¬بندی کتاب هیچ تمهیدی نیندیشیده.  ادامه یک صحنه در فصل دیگر ادامه پیدا می¬کند. 
کتاب محتوای قابل دفاعی هم ندارد. منظور من محتوای اطلاعاتی و ... نیست. منظور من پاکی و طهارت قلم است. سرتاسر کتاب سرشار است از اشاره¬های جنسی. نقطه آغاز ماجراهای کتاب کشف یک باند فحشا بود. در لایه¬های پنهان کتاب به طور ضمنی همه کسانی که فعالیت سیاسی می¬کنند به فحشا متهم شده¬اند. آیا این اتهام از لحاظ شرع و عرف مستحق مجازات نیست؟ فارغ از این مسئله این کتاب¬ها در دسترس نوجوان¬ها است و با توجه به محتوای مستهجن مناسب نیست. عده¬ای از دوستان این نقد را رد کردند و گفتند که نوجوان¬ها کتاب¬هایی به مراتب مستهجن¬تر از این کتاب¬ها می¬خوانند. سؤال من این است. آیا آن کتاب¬ها هم توسط یک روحانی و به اسم کتاب مذهبی و انقلابی نگاشته شده؟ 
راوی اصلی داستان یک مأمور اطلاعات و امنیت به نام محمد است. یک شخصیت به شدت مذهبی و انقلابی. همین شخصیت مذهبی و انقلابی تمام طول داستان در حال فحش دادن است. عجیب¬ترین قسمت داستان مربوط به اسامی حقیقی در داستان هستند. اسامی دو زن که در جریانات سیاسی سال 88 دخالت داشتند. با همان نام¬های حقیقی اما بدون اشاره به نام خانوادگی. نقش این زنان در ماجراهای سال 88 غیرقابل انکار است، اما دادن نسبت¬ها و ارتباطات با نوع خاصی از افراد و... در صورت اثبات نشدن آیا مستحق حدود شرعی نیست؟  یا اگر اثبات شده چرا خود نویسنده عنوان کرده که این نام¬ها هیچ ربطی به افراد حقیقی ندارد. اما اگر هدفی جز معطوف کردن ذهن¬ها و دادن نسبت¬های ناروای شرعی به این افراد را داشته به چه دلیل از اسم¬های دیگری استفاده نکرده است؟
برخی  این کتاب و کتاب¬های مشابه را  به عنوان کتاب¬های زرد مذهبی معرفی می¬کنند. اما به نظر من این کتاب یک کتاب سیاه ضد مذهب و انقلاب است. آیا هدف نویسنده از این نوع نوشتار جذب مخاطب عام و ارائه اطلاعات امنیتی و سیاسی به آنها است یا اینکه به اسم اسلام و انقلاب برای ذهن¬های بیمار خوراک تهیه می¬کند؟

      
11

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.