یادداشت زینب سادات فخرایی

        جمعۀ گذشته وقتی از فروشندۀ غرفۀ نشر بیگدل خواستم راهنمایی‌ام کند تا اول کدام کتاب سابو را بخوانم و ابیگیل را معرفی کرد، هیچ فکرش را هم نمی‌کردم اینقدر مجذوبش شوم. کتاب را دیروز صبح شروع کردم و امروز بدون آنکه به هیج‌کار دیگه‌ای رسیده باشم، تمام شد. 
کتاب دربارۀ آخرین سال‌های جنگ جهانی دوم است و اثری ضدجنگ است. هفت ماه از زندگی دختری چهارده سالۀ مجاری به نام گینا را روایت می‌کند. داستان دقیقا همان‌طور شروع می‌شود که تمام استادها و کتاب‌های نویسندگی می‌گویند؛ با برهم خوردن تعادل. گینای داستان زندگی خوب و مرفهی در بوداپست دارد. پدر و عمه معلم سرخانه‌اش را دارد و البته ستوانی که هردو سخت دلبستۀ هم هستند. همه چیز به نظر بی‌نقص می‌آید تا آنکه یک روز جناب ژنرال، پدر گینا، او را به مدرسه‌ای مذهبی، ماتولا، در جایی بسیار دورتر از پایتخت در شرق مجارستان می‌برد. مدرسه‌ای که مانند تمام مدرسه‌های مذهبی مسیحی دیگر، قوانین سفت و سختی دارد. گینا یک شبه باید از عمه‌اش، معلمش، پدرش، خانه و شهرش، مدرسه و دوستانش و البته معشوقش دل بکند و بدون خداحافظی از آن‌ها به جایی برود که نه چیزی از آن می‌داند و نه می‌خواهد که آنجا باشد. همۀ این‌ سختی‌ها به کنار. سخت‌ترین اتفاق برای گینا این است که نمی‌داند چرا باید این کار را بکند و پدرش هم هیچ پاسخی به او نمی‌دهد. حالا چرا گینا مجبور به ترک زندگی‌اش است؟ این را باید در کتاب بخوانید. 
ابیگیل را بخوانید. حتما بخوانید. اثر جنگ از هرچیزی بر زندگی آدمی بیشتر  است و حتی می‌تواند از دیوارهای بلند و درهای محکم ماتولا عبور کند و زندگی گینا را با خودش ببرد. جنگ فقط در خط مقدم اتفاق نمی‌افتد و برهم‌ریختگی‌اش هم فقط مختص خط مقدم نیست. جنگ همه چیز را با خودش می‌برد و کاش حداقل در این میان ابیگیلی باشد که صدای ما را بشنود. 
کتاب شروعی عالی دارد، در میانه‌اش کمی افت می‌کند و باز باشکوه‌تر بلند می‌شود و پایانی درخشان دارد. هرچند که هنوز دیگر کتاب‌های سابو را نخوانده‌ام؛ اما به عقیدۀ من هم برای شروع ابیگیل خیلی مناسب است. بخوانیدش و خودتان را همراه گینا ویتایی کوچولو کنید.
      
5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.