یادداشت سهیلا ملکی 🌾
1402/8/11
قصهی پسر ایرانی که با دستور پدر خودرایش چندسال اجبارا در آمریکا درس میخونه و علیرغم قولی که به مادرش داده با دختر آمریکایی ازدواج کرده و دم انقلاب برای کار خبری میان ایران. اوایل داستان کند پیش میره. متوجه نمیشم چرا فضای داستان ایروتیکه و هرچه جلوتر میره غلیظتر هم میشه. در عین حال مدام حیرت میکردم که خانواده پسر که هیچ نمادی از دینداری ندارن چقدر سنتی هستن و چقدر به نقشهای جنسیتی تاکید می شه و چرا انقدر کلیشه؟ الان داریم چنین خانوادههایی؟ قراره متوجه تفاوتهای فرهنگی دو کشور باشیم. خب باشه اما پایان کتاب چرا انقدر گلدرشت؟ این فکرها رو داشتم تا اینکه تاریخ نگارش کتاب رو دیدم و مساله حل شد. سال ۷۲ تا ۷۵. و احتمالا به خاطر همون ایروتیکبودن پشت سد مجوز بوده که سال ۹۰ منتشر شده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.