یادداشت مهدی منزوی

سرخ سفید
        شخصیت اصلی داستان یک کاراته کار سبک کیوکوشین (کیوکوشین کای) ۳۳ ساله که برای بدست آوردن کمربند سیاه دان ۱ باید با ۱۵ نفر مبارزه ۱ دقیقه ای بکند. در یک باشگاه قدیمی زیر پله در خیابان ۱۶ آذر که مثل بقیه باشگاه‌ها براحتی کمربند مشکی نمیده. در حین هرکدام از مبارزه ها تاریخی مرور می‌شود. سرگذشت حریف ها که همگی ربطی به این خیابان و ایام انقلاب  داره. و همانطور که خود نویسنده در اول کتاب اشاره کرده همه ریشه در واقعیت مثل ماجرای اعدام هویدا یا حمله کمیته به خونه تیمی منافقین.
 "تمام شخصیت‌ها، آدم ها، تقریبا کل اتفاق ها، مشاهدات و خرده ریزهای این رمان واقعی هستند. ولی هرگونه تشابه و همذات پنداری با آن ها از بیخ و بن کاری است عبث و نشدنی؛که هیچ واقعیتی دوبار تکرار نمی شود...آمین." 
روح خبیث خالدار و روح شاعر آزادی خواه که من دوسشون ندارم هم از رمان قبلی "من منچستریونایتد یونایتد رو دوست دارم" به این داستان میان و حضور دارن. تا آخر داستان حتی اسم این کیوکوشین کای هم آورده نمیشه ولی روایت داستان‌ها انقدر جذاب و پرکششه که خواننده رو مجذوب میکنه. من خودم هرچند فقط چند جلسه کیوکوشین کار کردم ولی اون گِدان ها و بند اومدن نفس تو سینه و کبودی های اندازه کف دست رو که مثل نقل و نبات در داستان حکایت میشه، با تمام وجود حس میکنم و جذابیتی دو چندان برای خودم داشت. ولی باید توجه داشت که مثل رمان قبلی نویسنده داستان خشنه و پر از خون، سرخی روی سفیدی لباس کاراته کار و شاید موردپسند نازک دلان نباشه! 
"اولش بخار بود" ....."آخرش هم بخار هست. گرم و سفید.."
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.