یادداشت سمیرا علیاصغری
1403/11/23
✍🏼 دمِ اسبی یه شروعِ بیاندازه جذاب داره، با دستفرمونِ خیلی خوبی هم پیش میره و با یه پایانِ گیج و مبهم و غیرقطعی رهات میکنه. یکی از اون کتابهاست که رسیدن به مقصد برات اهمیت نداره، بلکه از تمام مسیر لذت میبری؛ از توصیفها، صداقت راویِ نامطمئن، اتفاقها، ایدۀ اصلی، حتی از خوشدستی کتاب و جنس کاغذ و فونتش. بدون در نظر گرفتن نثر پختۀ کار، شاید مهمترین امتیازی که کتاب رو برام لذتبخش کرد این بود که منِ راوی به شکلی حرفهای شباهت به زاویه دید نمایشی داشت. از بس هر لحظه و اتفاق و صحنهای رو خوب و جزءبهجزء تعریف میکرد. از بس شخصیتها رو به چشم دیدم. همچنین تونستم با اصطلاحات فضانوردان محترم آشنا بشم. کتاب رو تقریباً یه روزه خوندم، ولی این خیلی بده که به این رسیدم: «عه، پس چی شد؟». اگر کسی به نتیجۀ قطعیتری برای پایان کتاب رسیده، لطفاً منو مطلع کنه. ممنونم :).
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.